ممنون آقای رئیس جمهور...

برای نمایش عکس تیتر اینجا را کلیک کنید

سال 75 هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت به بوشهر سفر کرده بود، سیدحسن شجاع شاعر دشتستانی شعر بلند محلی " بعد مقام رهبری، تو ای کشور تو گپ تری، سی انقلاب شیر نری، ای هاشمی، ای هاشمی و...» را می خواند، ندیمی بوشهری استاندار وقت برای هاشمی ترجمه می کرد. اما در سفر روحانی، وقتی شاهرخ سروری مجری باسابقه دشتستانی شعری محلی برای رئیس جمهور خواند،

حسن محدث‌زاده: رئیس جمهور در واپسین روزهای زمستان در حالی برای ششمین بار مهمان هوای بهاری جنوب استان بوشهر شد که بازی باران، هوا را بهاری تر کرده بود.

حسن روحانی در بیست و ششمین روز اسفند در ورزشگاه شهدای بندر کنگان در جمع مردم جنوب استان حضور یافت و برای آنها سخنرانی کرد. فرصت شنیدن صحبت های رئیس جمهور و تماشای اجتماع مردمی را از نزدیک داشتم. آنچه می خوانید نکاتی از حواشی این برنامه است:

1- ساعت 9 و 10 دقیقه صبح وارد بندر کنگان شدم. بر خلاف تصور، شهر بوی سفر رئیس دولت کشور نمی داد. هر چند بنرهایی در نقاط مختلف شهر برافراشته شده بود اما غرفه های فروش سبزه و سمنو و ماهی قرمز بیشتر به چشم می آمد.

2- فضای وسیعی در کنار ورزشگاه برای پارکینگ وسائل نقلیه آماده شده بود. برای اولین بود که می دیدم در یک اجتماع بزرگ مردمی، کسی دغدغه و نگرانی پارکینگ ندارد. دم آقایان گرم.

 

3- در مسیر تعدادی دختر دبیرستانی دیدم که راه برگشت پیشه کرده بودند. قابل حدس بود که جیم زده‌اند تا به گشت دوستانه شان برسند. گفتم به دریا می روید؟ همگی شاد و شنگول تایید کردند.

4- آسمان به شدت کبود بود و هر آن، آماده بارش شدید باران بود. گزینش روز بارانی برای تجمع مردم در فضای باز، نهایت کج سلیقگی است. ما به این برنامه ریزی ها عادت کرده ایم!!!

5-  به ورودی ورزشگاه برای بازرسی بدنی که رسیدم، باران به شدت شروع به بارش کرد. جمعیتی که جلوتر بودند و در اتاقک بازرسی قرار داشتند، ترجیح می دادند که بازرسی بدنی آنها طولانی‌تر شود تا نفرات پشت سر، بیشتر در باران بمانند!! عده ای هم پناهگاهی به جز سردر ورزشگاه پیدا نکرده بودند. در آن لحظات، جغرافیای کوچک سردر ورزشگاه، به قیمت بهشت ارزش یافته بود!

6-  فندک ممنوع، بطری آب‌ معدنی ممنوع، پاور بانک موبایل ممنوع، میوه ممنوع و حتی چتر هم ممنوع!!! خیلی‌ها برای در امان ماندن از باران، مسلح به چتر شده بودند اما توسط نیروهای امنیتی‌ها، خلع سلاح شدند. با این همه برخورد ماموران صبورانه و خوب بود. چهار اتوبوس را برای تحویل گرفتن وسایل ممنوعه مردم در نظر گرفته بودند.

7- از اتاقک بازرسی که رد شدم، نوازش شدید باران را با تمام وجود حس کردم. هر کسی به دنبال گوشه ای برای پناه بود. ماموری بیسیم به دست با صدای بلند فریاد زد که به سالن ورزشی بروید. اطرافم را نگاه کردم که راه رسیدن به سالن را پیدا کنم. متوجه شدم که در محاصره دیواره های گونی ساز داربستی هستیم. مامور به سرعت، هم قسمتی از دیوار را پاره کرد و هم حلقه محاصره. مردم به سختی و کندی از بین داربست ها فرار می کردند به سمت سالن. انگار بخشی از یک فیلم جنگی در حال ضبط بود.

8- بعد از اتمام باران، توسط دوستی، کارت جایگاه ویژه دریافت کردم. برای ورود به جایگاه ویژه، لیست ممنوعه‌ها گسترده‌تر بود حتی موبایل.

9- جایگاه ویژه را با قالی فرش کرده بود اما شیطنت باران باعث شده که قالی ها از حیز انتفاع خارج شوند و مسئولان هم مجبور شوند بر روی چمن بنشینند. قسمت جلوی جایگاه ویژه، ویژه تر بود و قالی های خیس نشده ای را پهن کردند تا مدیران رده بالاتر جلوس کنند.

10- مردی سنگین وزن و عریض اندام با پرخاش، تلاش می‌کرد از داربست‌ها بالا بیاید و خود را به جایگاه ویژه برساند. چهار مامور حفاظتی مامور شده بودند که مانع او شوند. از سوی دیگر جایگاه، پسر نوجوانی توانست وارد محوطه شود که با واکنش سریع حفاظتی ها روبرو شد. او هم کم نگذاشت و دو دوستش که قبل از او زیرکانه وارد جایگاه شده بودند، را لو داد. هر سه اخراج شدند.عاقبت دوستی با دوست باب یا ناباب؟

11-  تعدادی خانم و آقا کاوری پوشیده بودند که بر روی آن "ارتباطات مردمی ریاست جمهوری" نقش بسته بود. آنها گونی به دست، مسئول گردآوری نامه های مردم بودند اما به جز یک گونی که تا نیمه، نامه گیر شده بود، بقیه گونی ها پر از تهی بودند. اوضاع مردم خیلی خوب است یا مردم از نامه نوشتن ناامید هستند؟

12- قرار بود رییس جمهور ساعت ده ورزشگاه کنگان باشد اما دیر کرده بود و حوصله ها داشت سر می رفت. حسن غلامی کمدین معروف استان، مدیر جمع آوری حوصله های سر رفته بود تا آقای رئیس برسد!

13- یک گروه موسیقی محلی را به جای اینکه در سِن قرار دهند، به جایگاه ویژه تبعید کرده  بودند تا برنامه زنده اجرا کنند. جایی که از دید بسیاری از مردم پنهان بود.! دو دختر دبیرستانی یکی مانتویی و دیگری چادری، دست در گردن هم، همراه با موسیقی محلی می رقصیدند. به سودای خود مشغول بودند و زغوغای جمعیت فارغ.

 

 

14- وقتی که مجری اعلام کرد که دقایقی دیگر رئیس جمهور وارد ورزشگاه می شود، سرود انتخاباتی او با صدای حجت اشرف زاده پخش شد. « در این بهاران که گل شکفته که لاله خفته به زیر باران/ در این خموشی که نای خسته که می شکسته ز جور طوفان/ ز شب چه خواهی طرب چه جویی به دل چه گویی ز هجر یا ران/ بیا سحر شو ز شب به در شو سپیده باش و سیه بگردان» روحانی هم در این سرود می گفت: ما راه خود را انتخاب کرده ایم...راه ما آزادی است...

15- رئیس جمهور با 50 دقیقه تاخیر وارد ورزشگاه شد. خیلی عادی و قابل پیش بینی. وقتی دست هایش را بالا برد تا به احساسات مردم پاسخ دهد، قبای باز شده اش بدجور تو ذوق می زد.

16- سال 75 هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت به بوشهر سفر کرده بود، سیدحسن شجاع شاعر دشتستانی شعر بلند محلی " بعد مقام رهبری، تو ای کشور تو گپ تری، سی انقلاب شیر نری، ای هاشمی، ای هاشمی و...» را می خواند، ندیمی بوشهری استاندار وقت برای هاشمی ترجمه می کرد. اما در سفر روحانی، وقتی شاهرخ سروری مجری باسابقه دشتستانی شعری محلی برای رئیس جمهور خواند، روحانی فقط نگاه می کرد و استاندار غیربومی هم گویا توانایی ترجمه نداشت. روحانی فقط لبخند می زد. فقط لبخند...

17- با شروع سخنرانی رئیس جمهور ترجیح دادم از جایگاه ویژه به جایگاه عادی بروم. تعدادی از مردم همزمان با شروع قسمت اصلی برنامه، در حال خارج شدن از ورزشگاه بودند گویی که با سوت شروع بازی، تماشاگران ورزشگاه را ترک کنند.

18- هر چند در روز یکشنبه 26 اسفند 97 فلرها خاموش بودند! اما این خموشی ناشیانه باعث نشد که آسمان دود زده ی منطقه از چشم روحانی غافل بماند. او دستور داد که کمیته ای برای حل بحران محیط زیست تشکیل شود. باز هم تشکیل کمیته!

19- برای اشتغال بومی‌ها که یکی از خواسته های اصلی مردم استان است، روحانی فقط به نفتی ها توصیه کرد که بومی را هم ببینند. خیلی ممنون آقای رئیس جمهور!!

20- روحانی گفت که تورم بیش از 20 درصد است اما دولت توان افزایش حقوق بیش از 20 درصد را برای ثابت بگیران ندارد. مردم دوست دارند که مسئولان صادقانه حرف بزنند. همین که روحانی می پذیرد تورم بیش از 20 درصد است و توجیه نمی کند، خود گام مهمی است.

21- وقتی روحانی گفت که دولت ساخت پنج سد را در دست اقدام دارد، صدای کسی را شنیدم که به شوخی گفت: آقای روحانی، ابرها حواسشان به سدهایی که می سازی، هست؟

22- سخنرانی تمام شد. روحانی رفت. مردم هم رفتند و ورزشگاه کنگان ماند با انبوهی از زباله‌های میراث ما.