کد خبر : 101411       تاریخ : 1397/04/30 10:29:50
 من،«اسماعیل»سفیر زندگی‌ام
مردی که برای تشویق مردم به گرفتن کارت اهدای عضو، از برازجان تا تهران را پیاده طی می‌کند؛

من،«اسماعیل»سفیر زندگی‌ام

من از 13تیرماه سفرم را از برازجان شروع کردم و تاکنون که سفرم به پایان نرسیده به موردی اینچنینی برنخورده‌ام اما بودند افرادی که می‌گفتند در نوبت عضوگیری برای نزدیکانشان هستند و سوالشان از من این بود که اگر مورد مرگ‌مغزی را سراغ دارم به آنها معرفی کنم

پیغام:از کودکی اوقات فراغتش را با بازی‌های محلی پرمی‌کرد و بعدها دوی سرعت را به‌عنوان ورزش موردعلاقه‌اش انتخاب می‌کند. اسماعیل خیلی زود پدرش را از دست داد و مجبور شد قید درس‌ و مشق را بزند، اما علاقه به کتاب‌خواندن را رها نکرد؛ او در نهایت در رشته روابط‌ عمومی تحصیل می‌کند و حالا برای سازمان‌های دولتی کارهای پژوهشی و تحقیقی انجام می‌دهد، اگرچه هنوز دغدغه کارهای فرهنگی را دارد و آن را با ورزش درهم آمیخته و برای نه گفتن به اعتیاد، کمک به کودکان سرطانی، ترویج کتابخوانی  مسافت‌هایی را رکاب زده است. حالا همه «اسماعیل مسیح‌گل» را به‌عنوان سفیر اهدای عضو می‌شناسند که پیاده از برازجان راه افتاده و در مسیر تهران است. البته برای ترویج کتابخوانی توانسته دولت‌آبادی را از نزدیک ببیند و با مهرجویی گپی بزند و حالا به این فکر می‌کند روزی وزیر بهداشت را از نزدیک ببیند. اینها پاسخ‌های او به سوالات «شهروند» است.   
کارهای فرهنگی و اجتماعی‌تان را با اتمام فعالیت‌های ورزشی‌تان شروع کردید؟
مصدومیتی که سال 84 برایم پیش آمد باعث شد ورزش را کنار بگذارم، اما دغدغه‌های فرهنگی همیشه همراهم بوده است. هفت‌سال بیشتر نداشتم که پدرم بر اثر سرطان از دنیا رفت و حالا 35ساله‌ام. در آن زمان به دلیل شرایط مالی، مادرم به ناچار از ما خواست تا مدرسه را کنار بگذاریم و کار کنیم، البته این شرایط هم نتوانست تاثیر بدی روی علاقه‌ام به کتاب و درس خواندن بگذارد و همیشه در گوشه ذهنم ادامه تحصیل و فعالیت‌های فرهنگی وجود داشت و برای همین بعدها تمام تلاشم را کردم و درسم را ادامه دادم و حالا کارشناسی‌ام را در رشته روابط‌ عمومی گرفته‌ام. در طول زندگی‌ام همیشه با دوستداران کتاب و اهالی شعر و شاعری دمخور و همنشین بودم و از آنها کتاب برای خواندن امانت می‌گرفتم، اما فعالیت‌های فرهنگی‌ای که دیگران را تحت‌تاثیر قرار بدهد، چندسالی است که شروع کرده‌ام.

چه انگیزه‌ای سبب شد فعالیت‌‌های فرهنگی را شروع کنید؟

فعالیت‌های فرهنگی که بخشی از دغدغه‌های اجتماعی هر جامعه‌ای هستند، همیشه دارای اهمیت و اولویت بوده‌اند و افراد زیادی به آن پرداخته‌اند. در حقیقت هر شعر، کتاب، مقاله و ... به‌نوبه خود تاثیرشان را می‌گذارند و جامعه را آگاه می‌سازند، اما واقعیت امر این است که در فضای حاکم بر زندگی شهروندان جهانی باید حرکت‌های اجتماعی‌ای هم در کنار شعرها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و ... داشت، اگرچه حرکت‌هایی از این دست در همه‌ جای دنیا مرسوم است و هر کشوری نمونه‌ای از این کارها را در تاریخ خود داشته و دارد.    
چرا اهدای عضو را به‌عنوان دغدغه‌ای برای حرکت نمادین اجتماعی و فرهنگی‌تان انتخاب کردید؟
سالانه بیش از 10هزار مرگ مغزی داریم و متاسفانه با این آمار هستند افرادی که اطلاع چندانی از مرگ مغزی و تفاوت آن با کما ندارند؛ از نظر علمی و تجربی مرگ مغزی به معنای مرگ قطعی است و نمی‌توان مثل کما برگشتی برای آن متصور بود و اگر چنین احتمالی‌ هم وجود داشته باشد یک ‌در میلیون است. در مرگ مغزی عملا اکسیژن به مغز نمی‌رسد و سلول‌ها تحلیل می‌روند. درواقع این‌بار اهدای عضو را به‌عنوان سوژه انتخاب کردم، چون یکی از دغدغه‌هایم بود و نبود فرهنگ‌سازی و پایین بودن آگاهی و اطلاعات مردم عامه در این زمینه باعث شد در نهایت تصمیم بگیرم حرکت نمادینی داشته باشم تا بتوانم به نوبه خود در این مورد اطلاع‌رسانی و فرهنگ‌سازی کنم، البته از طرف احزاب مختلف از من دعوت می‌شود تا در قبال حمایت‌هایی که دارند برای آنها تبلیغاتی داشته باشم که هیچ‌گاه چنین حمایت‌هایی را نپذیرفته‌ام و همه تمرکزم را روی فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی و ورزشی گذاشته‌ام تا وظیفه انسانی‌ و شهروندی‌ام را انجام بدهم.  
پیش از سفیر اهدای عضو بودن چه فعالیت‌هایی داشته‌اید؟
سال‌هاست داستان می‌نویسم و یکی از کارهایی است که همیشه در میان برنامه‌هایم بوده، ولی متاسفانه هنوز نتوانسته‌ام مجموعه داستان‌هایم را به چاپ برسانم. از آنجایی که پدرم را بر اثر بیماری سرطان از دست دادم همیشه دوست داشتم برای کودکان سرطانی کاری انجام بدهم تا اینکه موفق شدم در حمایت از این کودکان از برازجان تا بیمارستان امیر شیراز رکاب بزنم. یکی دیگر از موارد «نه به اعتیاد» بود که برای آن هم مسافتی را رکاب زدم و در راستای مطالعه کتاب هم از برازجان تا مشهد را رکاب زدم که خوشبختانه از آن استقبال هم شد و حالا برای اهدای عضو از برازجان تا تهران پیاده‌روی می‌کنم.
این برنامه‌ها و حرکت‌های نمادین بازتابی‌ هم داشته‌اند؟
در مسیر رکاب زدن از برازجان تا بیمارستان امیر شیراز در حمایت از کودکان سرطانی بروشورهایی را بین افراد توزیع می‌کردم که شماره ‌حساب‌هایی در آنها درج شده بود و سبب شد کمک‌هایی برای این کودکان جمع‌آوری شود -بیمارستان امیر درواقع نمایندگی موسسه محک در شیراز است- انگیزه رکاب زدن برای کتابخوانی هم از آمارهای پایین سرانه مطالعه شروع شد؛ آمارهایی که واقعا قلبم را به درد آورد و به واسطه آشنایی و ارتباطی که با دوستان نویسنده داشتم، تصمیم گرفتم در حرکت نمادینی با شعارهایی در حمایت و تشویق به مطالعه تا مشهد رکاب بزنم. واقعیت این است هرجایی که احساس کنم کاری می‌توانم انجام دهم بی‌شک دریغ نمی‌کنم و سعی می‌کنم به وظیفه اجتماعی‌ام عمل کنم، البته در حد توان.   
در این مسیرها و حرکت‌های نمادین چگونه افراد را ترغیب به هدف موردنظرتان می‌کنید؟
در مسیرهایی که رکاب می‌زنم یا پیاده می‌روم به افراد در مورد هدف و شعاری که برای آن هدف انتخاب کرده‌ام توضیح می‌دهم،گاهی با آنها در موردسوژه‌ها بحث می‌کنم و نظرشان را می‌شنوم و دلایلم را برایشان توضیح می‌دهم. گفتمانی اجتماعی که همیشه تاثیر مثبت خودش را داشته است. به‌عنوان نمونه در همین پیاده‌روی که در راستای اهدای عضو شروع کرده‌ام بنر کوچکی با شعار- اهدای عضو اهدای زندگی- را با خود حمل می‌کنم. علاوه  بر کوله‌پشتی‌ای با همین شعار، در مسیر به افراد توضیحاتی در مورد مرگ مغزی می‌دهم و تاکنون افراد زیادی در مورد نحوه گرفتن کارت اهدای عضو سوال کرده‌اند و در پاسخ گفته‌ام کافی است شماره کدملی‌شان را به شماره 3432 ارسال کنند و به همین راحتی کارت عضویت بگیرند. بعضی‌ها هم گله‌دارند عضو شده‌اند و هنوز کارت عضویتشان صادر نشده است. از زمانی که از برازجان راه‌افتاده‌ام تاکنون در مسیر رانندگان خودرو‌های سنگین و حتی خانواده‌ها در مورد اهدای عضو از من سوال می‌کنند.   
از سختی‌های سفیر اهدای عضو بودن بگویید.
هر کاری سختی‌های خاص خودش را دارد و به اعتقاد من همین سختی‌هاست که نتیجه را شیرین و دلنشین می‌کند. در مساجد روستاها استراحت می‌کنم یا در چادرهای هلال‌احمر . پیاده‌روی و باری که حمل می‌کنم مشکلاتی برای پا و کمرم به وجود آورده است اما وقتی به نتیجه فکر می‌کنم و به اینکه این پیاده‌روی اگر باعث شود افرادی کارت عضویت بگیرند سختی‌ها هم شیرین می‌شود.   
در مدتی که برای اهدای عضو تبلیغ می‌کنیدوسعی در اطلاع‌رسانی دراین زمینه‌ دارید، خانواده‌ای برای اهدای عضو داوطلب شده است؟
من از 13تیرماه سفرم را از برازجان شروع کردم و تاکنون که سفرم به پایان نرسیده به موردی اینچنینی برنخورده‌ام اما بودند افرادی که می‌گفتند در نوبت عضوگیری برای نزدیکانشان هستند و سوالشان از من این بود که اگر مورد مرگ‌مغزی را سراغ دارم به آنها معرفی کنم و همین سوال این واقعیت را بیش از گذشته نمایان می‌‌کند که نیاز به عضوگیری از هیچ‌یک از ما و نزدیکانمان دور نیست و هر اتفاق ساده‌ای می‌تواند منجر به عضوگیری شود و در نهایت اهمیت داشتن کارت اهدای عضو را به رخ می‌کشد. واقعیت این است که در این مسیر تمام تلاشم ایجاد انگیزه به عضو شدن در انجمن اهدای عضو است.  
برخورد افرادی که با تبلیغات و هدف شما آشنا می‌شوند تاکنون چگونه بوده است؟
برخوردهای متنوعی را شاهد بوده‌ام. از افرادی که سرذوق آمده و با اطلاع از این مساله خواهان عضویت در انجمن اهدای عضو ایرانیان شده‌اند تا کسانی که با شنیدن از اهدای عضو گویی اجل بالای سرشان است دستپاچه شده‌اند و نشان داده‌اند از مرگ ترس دارند. این افراد حتی از من می‌پرسند چرا این کار را می‌کنم و بر این باورند که کارهایی از این دست تلقین به مرگ است! و در جواب این آدم‌ها می‌گویم که سال‌هاست کارت اهدای عضو دارم و این حرکت نمادین به معنای دوست نداشتن زندگی نیست بلکه کاری انسانی است و توصیه‌ام به آنها این است که در این زمینه اقدام کنند و بیشتر اوقات این شعر شاملو را برایشان می‌خوانم؛ هرگز از مرگ نهراسیدم/ اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود . خود من عاشق زندگی‌ام و از تمام لحظات زندگی لذت می‌برم و در این مسیر تنها بعد اخلاقی و انسانی کار را در نظر می‌گیرم.
چطور با انجمن اهدای عضو ایرانیان آشنا شدید؟
هشت‌سالی می‌شود که کارت اهدای عضو دارم. دغدغه‌ام را با انجمن اهدای عضو درمیان گذاشتم و آنها گفتند که در این مورد نمی‌توانند قراردادی و .... در این زمینه با من داشته باشند. اگرچه عنوان کردم که چیزی در این راستا نمی‌خواهم و آنها هم استقبال کردند و من سفرم را با هدف ترویج اهدای عضو شروع کردم. در سایر کشورها البته در این موارد قراردادی منعقد می‌شود و پرداختی‌هایی هم انجام می‌شود اما کار من دلی است و داوطلبانه به‌عنوان سفیر این سفر را شروع کرده‌ام.
می‌توان گفت هر‌سال شما فعالیتی فرهنگی را هدفگذاری می‌کنید؟
بله فعلا مانند نذری است که هرسال انجام می‌دهم. خدا را شکر امسال هم موفق شدم آن را انجام بدهم تا ببینم‌سال آینده شرایط چگونه است. دغدغه‌های اجتماعی همیشه وجود دارند و باید فکری برای آنها کرد.
آیا برای هر سفری برنامه‌ریزی زمانی دارید؟ و خانواده‌تان با این دوری مشکلی ندارند؟
بله برای هرکدام از سفرها مدت‌زمانی را تعیین می‌کنم، البته گاهی به دلیل بعضی شرایط مثل گرما و ... چندروزی این زمان‌بندی تغییر می‌کند. به‌عنوان نمونه در این سفر قرار بود زودتر به شیراز برسم اما مسیر بد و گرما سفرم را به تاخیر انداخت و دیرتر به شیراز رسیدم. البته تا 10روز دیگر اصفهان را هم تمام می‌کنم- از شیراز تا اصفهان 400کیلومتر مسافت است که سه‌،چهار روزه طی می‌شود- و بعد قم و در نهایت به تهران خواهم رسید. نگرانی خانواده هم کم‌وبیش وجود دارد. نگران سلامتی‌ام هستند؛ در مسیری که طی می‌کنم 8،7 تونل وجود دارد که ناچارم با چراغ معدن از آنها به شکل پیاده عبور کنم و این در حالی است که تونل‌هایی که طول بعضی از آنها به حدود یک‌کیلومتر می‌رسد، از نظر هوا فوق‌العاده آلوده‌اند.  
برنامه فرهنگی بعدی‌تان چیست؟
برنامه بعدی‌ام را برای اهدای خون هدفگذاری کرده‌ام و اگر امکانش باشد به همراه همسرم آن سفر را شروع خواهیم کرد. البته به چگونگی سفر و مسیر آن نیندیشیده‌ام، این که پیاده مسیر را طی کنیم یا با دوچرخه و خودرو. شاید هم به حسب شرایط دغدغه‌ای دیگر ‌سال آینده مطرح باشد و آن را در اولویت قرار بدهیم.
شغل‌ اصلی‌تان چیست؟
شغلم آزاد است. درواقع برای سازمان‌های دولتی کارهای پژوهشی انجام می‌دهم. کارهای تحقیقی‌ای برای استانداری و ارشاد.
فعالیت‌های فرهنگی‌تان اختلالی در شغلتان ایجاد نمی‌کند؟
نه. با برنامه‌ریزی به همه کارهایم می‌رسم. به‌عنوان مثال درحال نوشتن زندگینامه مهندس زیارتی‌ام که یکی از مخترعان است و 40سال می‌شود در آمریکا زندگی می‌کند. این زندگینامه ان‌شاءالله  تا پایان‌سال تمام می‌شود.   

گفتگو:لیلا مهداد


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=101411

نظـــرات شمـــا