کد خبر : 106173       تاریخ : 1397/11/17 11:08:00
دوچرخه سواري اميد آخرت من است

دوچرخه سواري اميد آخرت من است

شيفتگي به اين و آن نسبت به حتا انسان هايي كه درگذشته اند و امتحانشان را پس داده اند نه تنها در شان انسان نيشت بلكه مايه بدبختي انسان و جامعه است.

دکتر عباس عاشوری نژاد

شيفتگي به اين و آن نسبت به حتا انسان هايي كه درگذشته اند و امتحانشان را پس داده اند نه تنها در شان انسان نيشت بلكه مايه بدبختي انسان و جامعه است.

شيفتگي به اين و آن ريشه در روان رنجوري فردي و اجتماعي دارد و متاسفانه در كشورهاي فقير،  به دليل انواع فقرهايي  حاكم بر زندگي آنهاست، از جمله فقر فرهنگي، مرتبا بازتوليد مي شود و در ساختارها و نهادهاي مختلف از خانواده گرفته تا... بروز و ظهور مي نمايد و تا زماني كه اين بيماري پابرجاست به روزهاي روشن اميدي نيست. شيفتگي باعث كور شدن ذهن فردي و جمعي مي شود و تفكر نقاد را كه عامل پيشرفت فرد و جامعه است نابود مي كند.

يكي از آثار شيفتگي اين است كه افراد خود شيفته را توليد مي كند و نه تنها به افراد خود شيفته اجازه هر كاري را مي دهد بلكه اجازه نمي دهد كه آنان نيز ايرادها و ضعف هاي خود را ببينند و خواسته يا ناخواسته، دير يا زود خودشيفتگان را در سراشيبي سقوط و از دست دادن اعتبار خويش قرار مي دهد.

درهمين جا، اين را هم بگويم كه همچنان كه شيفتگي عامل بدبختي و مصيبت است ، به همين ميزان بي احترامي و قدر ناشناسي نسبت به انسان هاي بزرگ نيز عامل بدبختي و مصيبت فردي و اجتماعي است.
همان طور كه گفتم شيفتگي در همه زمينه ها ويرانگر است و اين مساله در حوزه علم و اخلاق و ديانت ويراني بيشتري پديد مي آورد. اين هفته يادداشتي بسيار زيبا و تامل برانگيز از استاد علم و اخلاق"علامه محمد تقي جعفری " خواندم و متاثر شدم ، آن را با شما نيز در ميان مي گذارم، باشد كه راهنمايمان گردد:
"روزي طلبه فلسفه خواني نزد من آمد تا برخي سوالات بپرسد. ديدم جوان مستعديست كه استاد خوبي نداشته است. ذهن نقاد و سوالات بديع داشت كه بي پاسخ مانده بود.  پاسخ ها را كه مي شنيد، مثل تشنه اي بود كه آب خنكي يافته باشد. خواهش كرد برايش درسي بگويم و من كه ارزش اين آدم را فهميده بودم، پذيرفتم. قرار شد فلان كتاب را نزد من بخواند. چندي كه گذشت، ديدم فريفته و واله من شده است. در ذهنش ابهت و عظمتي يافته بودم كه برايش خطر داشت. هرچه كردم، اين حالت درو كاسته نشد. مي دانستم اين شيفتگي، به استقلال فكرش صدمه مي زند. تصميم گرفتم فرصت تعليم را قرباني استقلال ضميرش كنم.

روزي كه قرار بود براي درس بيايد، در خانه را نيم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازي و حركات كودكانه كردم. ديدمش كه سر ساعت، آمد. از كنار در، دقايقي با شگفتي مرا نگريست. با هيجان، بازي را ادامه دادم. در نظرش شكستم. راهش را كشيد و بي يك كلمه، رفت كه رفت.
اينجا كه رسيد، مرحوم علامه جعفري با آن همه خدمات فكري و فرهنگي به اسلام ، گفت :براي آخرتم به معدودي از اعمالم، اميد دارم. يكي همين دوچرخه بازي آن روز است!"

 


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=106173

نظـــرات شمـــا