پیآمدهای پیری درچند سکانس
با ظهورتکنولوژی معاصر که با سرعت نور میهمان عصر ما شده است میلیونها سالمندان مات و مبهوت میان این شبکه های شتاب، وایرلس هاو...گیرافتاده اند
كدخبر: 105597
1397/10/15

حسین حشمتی

با ظهورتکنولوژی معاصر که با سرعت نور میهمان عصر ما شده است میلیونها سالمندان مات و مبهوت میان این شبکه های شتاب، وایرلس هاو...گیرافتاده اند، تا پیش از رواج این ابزارهای جدید جیره و مواجب بازنشستگان سالمند به حساب بانکی آنان واریز و فیش های حقوقی دست نویس به نام هرشخص به او تحویل و یا به دفترچه پس انداز حساب بانکی او نوشته می شد تا با مراجعه به شعب بانک عامل دریافت نمایند، حالا اما وضعیت دیگرگون شده ظاهرا همه کارها شیک و مدرن به نظر می رسد و سالمندانی که به اجبار مجبور به استفاده از تکنولوژی جدید شده اند به اقتضای سن و سال و ندانستن طریقه استفاده از آن ابزار اکثرا با مشکلات فراوانی  مواجه شده اند که نگارنده اسمش را (پی آمدهای پیری)نهاده  و در چند سکانس به تصویر کشیده است که درادامه خواهد آمد.

سکانس اول

سالن انتظار پزشک ارتوپد سرشناس شهر مملو از مردان و زنان سالمندی است که دچار شکستگی دست و پا یا سایراعضای بدن شده اند، مرد جوانی که کنارصندلی من نشسته و هراز چند گاهی دستهای مادرش را ماساژ می دهد بدون این که پرسشی کرده باشم می گوید، مادرش درحالی که می خواسته فاصله هال تا آشپزخانه را طی کند ناگهان زمین خورده و دستهایش به شدت ورم کرده و درد دارد ومی پرسد مگر می شود آدم بی جهت زمین بخورد؟ و من که همین مشکل را دارم و به دست شکسته همسرم فکر می کردم که عکسبرداری و کچ گیری بخش اورژانس بیمارستان نه تنها کارکشا نبوده بلکه درد وآماس دست شکسته اش را بیشتر کرده است سئوالش را نشنیدم،او اما انگار که دوست داشت درد دل کند، سردرد دلش باز شده بود، ادامه داد، مادرم غیراز آن دو دختر و یک پسر بزرگتر دارد که متاهل هستند وماهی یکبار آن هم تلفنی احوال او را که با من زندگی می کند می پرسند و به من هم اصرار می کنند ازدواج کنم، اما وقتی می بینم که مادر غیراز من کسی را ندارد تا در این سن و سال از او پرستاری کند فعلا از این کار صرفنظر کرده ام، برادر بزرگم یکبار که من به ماموریت رفته بودم و مادرم موقتا در خانه اش بود به تحریک زنش و در سکوت خواهرهایم او را به تنها آسایشگاه نامناسب شهر سپرده بود،وقتی برگشتم و برای بردن مادر به منزل برادرم رفتم زنش با خونسردی و قیافه ای حق به جانب گفت که چون مادر اذیت می کرد برادرت او را تحویل آسایشگاه داده تا توهم راحت شوی و بتوانی تشکیل خانواده بدهی، از شنیدن این خبر شوکه شدم و سراسیمه به آسایشگاه رفتم و مادرم را که به شدت بیمار شده بود تحویل گرفتم و به خانه خودم بردم، روزها که به اداره می روم برایش پرستار گرفته ام وَ شبها خودم از او مواظبت می کنم، چه می توانستم به آن جوانمرد بگویم غیراز تعریف وتمجید و این که خدمت به پدرومادر غیراز توصیه ها و آموزه های دینی،به عقیده من، جنبه بازپس گیری هم دارد، به این معنا که در جوانی هرطور که با والدین یا یکی ازآنان رفتار کنی در پیری عوض خواهی گرفت.

سکانس دوم

پیرمرد مقابل دستگاه عابربانک ایستاده درحالی که دراثر تابش نور آفتاب به صفحه کوچک مانیتور دستگاه خودپرداز، قادر به خواندن منوی خدمات دستگاه نبود، مرتب عینکش را بالا وپائین می برد، آنقدر خسته شده بود که بالاخره کارت را از عابربانک پس گرفت وبه نفر پشت سرش که خانم جوانی بود گفت،پیرشی دخترم، بی زحمت ۵۰تومن به این شماره کارت می زنی؟اینم کارتم،رمزش هم ۴ تا صفره، انگار نه انگار که هشدارهای ایمنی از طریق رسانه ها مدام گوشزد می شود با این توصیه که کارت و رمز حساب بانکی خودتان را به اشخاصی که نمی شناسید ندهید؟! خانم کرچی به ابرو انداخت و درخواست پیرمرد را نشنیده گرفت و مشغول انجام کار خودش َ شد،نوبت که به من رسید،نگاهی کردو گفت توهم سن و سال خودم هستی اما سرحال تری و چشم وچارت هم بهتر می بیند، خواهشن کارم را انجام بده،گفتم با منت انجام می دهم و دادم.

سکانس سوم

یکی ازهمکارانی که پس التوفیق اجباری قرارگرفتن در اعداد بازنشستگان،به روستای زادگاه خویش نقل مکان کرده است، شکایت پیش این حقیر آورده وبه خیال این که علی آباد هم دهی است،حکایت می کرد، اواخرسال۹۶ برای انجام عمل جراحی تعویض مفضل زانوی عیالش با معرفینامه دکترجراح به یکی از شرکتهای فروشنده تجهیزات پزشکی مراجعه و با پرداخت مبلغ هنگفتی که ازمحل دریافت وام به ضمانت پسرش حاصل شده بوده وسائل مورد نیاز را خریداری و یک برگ اصل صورتحساب دریافت می کند تا با تحویل آن به شرکتهای بیمه پایه تکمیلی و دریافت قدرالسهم هریک ازآنها نسبت به تسویه وام اقدام نماید اما نمی دانسته که فرستادن پرونده از بیمارستان به شرکت بیمه ۶ماه طول می کشد او در مراجعات مکرر به بیمارستان و شرکتهای بیمه، اصل صورتحساب را گم می کند و ناچار مجددا به شرکت فروشنده تجهیزات پزشکی مراجعه و عرض حال می دهد که با مساعدت مدیر آن شرکت، یک برگ صورتحساب المثنی که توسط دفترخانه اسناد رسمی گواهی شده دریافت و همزمان با رسیدن پرونده به شرکت بیمه سلامت،آن المثنی را ارائه می دهد ولی مسئولان بیمه پایه از پذیرش آن صورتحساب به بهانه این که برگه المثنی مورد قبول نیست خودداری نموده و به همین استناد شرکت بیمه مکمل هم حاضر به قبول صورتحساب نمی شود حالا این بنده خدا که از مراجعات امکان با مقامات مربوطه نتیجه ای نگرفته برای تامین و پرداخت اقساط سنگین آن وام با این حقوق ناچیز بازنشستگی درمانده شده است،و پیام من به آن همکار قدیمی این است که ،مشکلت را منعکس کردم رفیق،امیدوارم مدیران مربوطه بخوانند و گره از کارت باز کنند.

منبع: