دنبال خبرهای بد نباشی
هفته گذشته نوشتم که برای این که یک زندگی ارزشمند و شادمانه داشته باشیم باید از زمان هایی که به سرعتِ برق و باد می گذرد مراقبت کنیم و برای مراقبت از این زمان های شتابنده، چاره ای نداریم جز این که هر مرحله از زندگی را که پشت سرگذاشتیم
كدخبر: 105722
1397/10/26

دکتر عباس عاشوری نژاد

هفته گذشته نوشتم که برای این که یک زندگی ارزشمند و شادمانه داشته باشیم باید از زمان هایی که به سرعتِ برق و باد می گذرد مراقبت کنیم و برای مراقبت از این زمان های شتابنده، چاره ای نداریم جز این که هر مرحله از زندگی را که پشت سرگذاشتیم، توقف کنیم و گذشته خود را ورق بزنیم و ارزیابی کنیم وزمان هایی را که شادمانه زیسته ایم را ریشه یابی کنیم و بازآفرینی کنیم و زمان هایی را که ناکام بوده ایم ریشه یابی کنیم و از تکرار آن جلوگیری کنیم.

این هفته می خواهم بر این نکته تاکید کنم که توجه و تمرکز بر نوشته ها و گفته های کسانی که زندگی برایشان مهم بوده و شادمانه و خوشحالانه و ارزشمند زندگی کرده اند نیز کمتر از توجه و تمرکز بر زندگی خودمان ارزش ندارد و شاید در پاره ای از موارد هم موثرتر باشد.

تا آن جا که من در زندگی این بزرگان نگریسته ام، دریافته ام که اغلب آن ها بر نکات مشترکی تاکید کرده اند، اغلب آن ها  گفته اند که زمان های زیادی را گرفتار مسائلی بوده اند که ارزش گرفتاری نداشته، اغلب آن ها گفته اند که سلامتی جسمی  و روحی شان را فدای چه کارهای بیهوده ای کرده اند وحرف های دیگر که هرکدام دریچه ای است بر روی ما.

اینک با هم بخوانیم حرف های دکتر الهی قمشه ای را به امید این که تجربیات او را هایی جدیدی را برای بهتر زیستن ما بگشاید.

"وقتی از آستانه پنجاه سالگیم گذشت فهمیدم هر چه زیستم اشتباه بود!

هر چه برایم با ارزش بود کم ارزش شد .

حالا می فهمم چیزی بالاتر از سلامتی، چیزی بهتر از لحظه حال، با اهمیت‌تر از شادی نیست.

حالا می فهمم دستاوردهایم معادل چیزهایی که در مسیر به دست آوردن همان دست آوردها از دست دادم، نیستند.

حالا می فهمم استرس، تشویش، دلهره، ترس از آزمون کنکور و استخدام، اضطراب سربازی، ترس از آینده، وحشت از عقب ماندن، دلهره تنهایی، نگرانی از غربت، غصه های عصر جمعه، اول مهر، ۱۴ فروردین، بیکاری و . . . .

هرگز نه ماندگار بودند و نه ارزش لحظه های هدر رفته ام را داشتند. 

حالا می فهمم یک کبد سالم چند برابر لیسانسم ارزشمند  است.

کلیه هایم از تمامی کارهایم، دیسک کمرم از متراژ خانه، تراکم استخوانم از غروب های جمعه، روحم از تمام نگرانی هایم، زمانم از همه ناشناخته‌های آینده های نیامده ام،

شادیم از تمام لحظه های عبوسم،

امیدم از همه یاس هایم، با ارزش تر بودند.

حالا می فهمم چقدر موهایم قیمتی بودند

و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل های دنیا را دارد.

هیچگاه به دنبال خبرهای بد و حرف های اعصاب خُردی نباشید. چون تمامی ندارد.
دنبال شادی باشید.

بگذارید ذهنتان نفس بکشد"

منبع: