می گم آغی جهانبخشان شده راهنِمی بالاسونیا که میان بوشهر بگردن.می برتشون سیل عمارتا بکنن،دریا نشونشون می ده. بازار مُی فروشیا می برتشون. موزها سیل می کنند.او روز بُرده بیدشون موزه قصابی. سیشون می گفت یه زمانی تو بوشهر یه دکونِی بید سیش می گفتن قصابی، تو قصابی هم یه چی بید سیش می گفتن گوشت،مردم می پختن، می خوردنش، یکی از بچه ها پرس کرد.
عمو مهدی گوشت گیه، آغی جهانبخشان گفت: عمو جان در زمانهای قدیم یه حیوونی بید سیش می گفتن بز، یه حیوون دیگه بید سیش، می گفتن گوسفند. یه حیون دیگه هم بید باسم گوساله، اینا می کشتن می ذاشتنش تو قصابی، مردم، پیل می دادن، می خریدن، می بردن خونه، می پختن می خوردنش.
هل موزه مرغ هم رفتن. آغی جهانبخشان گفت: چهل سال ناتَر یه پرنده ای بید سیش می گفتن مرغ. ای هم نسلش نابود شد، دیگه نیس که کسی بخوره.
بعد بردشون هل بازار ماهی فروشا،براشون تعریف کرد که اینجا مُی میاوردن می فروختن،با مُی قلیه می ساختن،سرخ می کردن،لخلخ دُرُس می کردن با ترشی می خوردن، همو بچیکو،پرس کرد،عمو جهانبخشان دیگه مُی نیست؟مهدی جوابش داد،عموجان،نزدیک چهل ساله دیگه دُمب مُی هم نیس،پِلکَه اش هم نیست،بچیکو دوباره پرس کرد،عمو مهدی ماهیا چی شدن؟آغی جهانبخشان گفت:عمو جان با صید ترال تمام دریا و ماهی نابود شد.
بعد یکی از مهمونا گفت:آغی جهانبخشان بی زحمت آدرس یه أتِیل (رستوران) بده بریم ناهار بخوریم.
آغی جهانبخشان دراومد گفت: یه رستوران خوب هسی که بَلگِ توله می ده. یه جی هسی که بلگ تَهما می فروشه. یه جُی دیگه هم هسی که برگ خرزهره می فروشه، اینجا خیلی ارزونه. اما بهترن بیرین یه رستورانی که چوپ گُرز می ده بُکُرچُونین
بچیکو دوباره پُرس کرد، عمو جهانبخشان، چوب گُرز چیه، بُکُرچونین یعنی چه؟ آغی جهانبخشان گفت: به ساقه سفت درخت خرما می کن چوب گُرز. بُکُرچونین یانی بجووین.