شگر خدا، الحمدالله، بیمارستان خوبی تو بوشهر داریم. همه کاردون، همه کاربلد. موری، ببری جنبشون، تشخیص می دن که کجی موری، نقص و عیب داره، می فهمن معدی موری خرابن، جیگرش عیب داره، رحم موری عیبو شده، چه برسه به آدم که تا سیلش می کنن، می فهمن آدمکو چِشِن .
اودفعی، بوی غومرضا گفت: دی غومضا، گولیم خیلی درد می کنه، بیو ببرم بیمارستان که حالم خیلی خرابن ، ما اسدیم بردیمش بیمارستان، دکتر سیلش کرد. گفت: فوری بخوسونینش که ای بُیَدعمل بشه .گفتم: خدا شوورم سپردم دس خوت، بردیم رو تخت خوسوندیمش که عمل بشه.
سی خومونم گفتن: برو خونه صبا بیو که ناخوش عمل کردت، تحویل بیگیری، خلاصه پیرمرد خوسندیمش.
صبا صبح رفتیم تا عمل شده، اما هنوز بیهوشن، پسین شد، شو شد و پیرمرد همی جور بیهوش بید. گفتم: ای شوور ما چشن سیچه هوش نمیاد، گفتن عملش سخت بیده، صبا صبح هوش میاد خدابخواد، صبا رفتم تا هوش اومده، اما زبونش قفلن و هیچی نمی تونه بگه، گفتم: چتن عزیزم، سی چه حرف نمی زنی، اشاره کرد دم پشتش، و اسد ناله کردن، دیرگوشتون سیل کردم تا دلتون پاک باشه، پشتش پر خینن و پانسمانش کردن. سی پرستارکو،گفتم: شوور ما چشن؟ ما سی گلو درد اورده بیدم، ای خو یه جُی دیگش پانسمان کردین، پرستار گفت: مادرجان، بواسیرش عمل کردیم،گفتم: ای واویلا شوور مو، بواسیر نداشت خو، سیچه ایجوری سرش اوردین، ای بدبخت گلوش درد بیدا. پرستار گفت:گلوش هم عمل کردیم.گفتم:گلوش سیچه؟ گلوش کجا درد بید؟ گفت: مادر جان تشخیص ما این بود.
گفتم: خو، خون چِش به شقیقه؟ پرستارگفت: مادر جان تو که دکتر نیسی که بدونی من چی می گم، این پیرمرد آمبارکونانش، فیلومارسیون شده که به همین خاطر قارلفکسین گلوش،تریداسیون آمباکلبین می شده .
گفتم: مو خو معنی ای حرفات نمی فهمم چنن؟ بزبون خومون بگو چشن، چه بیدهد، پرستار گفت: نگاه کن مادر، این رگ گلو، کشیده می شه تا پشتش،اگه یه جا عمل کنی و اون سر رگ عمل نکنی بیمار نیمه ناقص از بیمارستان می ره بیرون و این مسئله مورد رضایت ما نیس.
خلاصه ما اسدیم رفتیم در تشکرم کردیم .دم در که می رفتم، یکی بنگم زد گفت:حاج خانم،حاج خانم بایست تا به بهت بگم،گفتم:شما؟ گفت: مو مال اطاق عمل هسم، پیش خوت باشه ها، حاج آغی شما اشتبهی بردن اطاق عمل بخش بواسیریا،عملش که کردن فهمیدن اشتباهی عملش کردن، دوارتی اوردش اتاق عمل لوزشم عمل کردن، گفتم: راس می گی؟ گفت: حاج خانم چرا بخوام دروغ بگم، مو فقط خواستم تو جریان باشی .جهلم گرفت رفتم پیش پرستارکو، سیش گفتم: قبرون پدرون قرمساغون یک بر یکیتون .مردمون کردون موشون آزمایشگون.
پرستار گفت :چی می گی مادر؟ گفتم :هیچ دارم دعاتون می کنم