دارن کوُه صادر می کنن سی کشور عربا..
گوش دادم دیدم، صدُی بع بع کُوه و بَهره میاد، گفتم چه خبرن، گله ی بُزی اومده، بووی غلومرضا گفت: نه عاموا، صدا ازهلِ گمرکنا، دارن کوُه صادر می کنن سی کشور عربا. خیلی جهلم گرفت، سی بوی غلومرضا گفتم: دیگ پیاز داغی بسون پس ِ سر مو بیو، گفت: کجا بیام؟ گفتم: تو بیو، کار نداشته باش.
كدخبر: 109576
1398/04/19

گوش دادم دیدم، صدُی بع بع کُوه و بَهره میاد، گفتم چه خبرن، گله ی بُزی اومده، بووی غلومرضا گفت: نه عاموا، صدا ازهلِ گمرکنا، دارن کوُه صادر می کنن سی کشور عربا. خیلی جهلم گرفت، سی بوی غلومرضا گفتم: دیگ پیاز داغی بسون پس ِ سر مو بیو، گفت: کجا بیام؟ گفتم: تو بیو، کار نداشته باش.

دیگ اسدم رفتم اداره گمرگ، رفتم اتاق رئیسشون چُلُوندم رفتم داغُل، منشی اداره گفت: مادر کجا، کجا، گفتم: سر قبر بووی پدر شگ بی پدرم .

دیگ نهادم ری میزِ رئیس گمرک. گفت: مادر این چیه؟ گفتم: ما خوقابل نیسیم گوشت، بخوریم. ای دیگ پیاز سرخ کرده هم ری گوسفندا صادر کنین سی کشور عربا تا یه خورشی با ای گوشتا بخورن.

صبح گه از خو راس شدم، دوتا قِنی پیل کِر کرده بیدم. درش اوردم دادم دِسِ بووی غلومرضا، گفتم، برو دو قیاس گوشت بُسون بیو، بَلکَم، خورشی، اووگوشتی، آهزاری بسازیم بَتُپونیم تو کمِ میراث گشته مون. بوی غلومرضا پاتلونش بَر کرد رفت بازار صفا سی گوشت، خُمَم گیر پیاز پاک کردن و پیاز سرخ کردن شدم. قشنگ و بقاعده پیازکو سرخ کردم که نسوزه خُدِی نکرده.

چی طول نداد که صِدُی درِ سِرا اومد. سیل کردم تا بووی غلومرضا با دس خالی اومد، گفتم: ها انگار مث اسب بی سوار شدی، کو گوشتت؟ گفت: گوشت؟ نگو گوشت بوگو تِشِ سرخ، عامو با پیلی که دادی، پشکل بز هم نمی شد بسونیا .

گفتم ای خدا یانی ما بُیَد آرزو گوشت هم تو دلمون بمونه؟

منبع: