رسول سعادت نيا وكيل دادگستري
ضربآهنگ نسل سوخته
بشري كه گام به گام براي آزادي ، براي حق و عدالت، جان كنانه مي كوشد اما چه غمناكانه است وقتي كه مي بيني سرزمين آلاله هاي سرخ و كبوتران سفيد را نامهرباني بسيار روا مي دارند. آن هم از سوي كساني كه رخ به مهر مي نمايانند و دشنه در سينه ي وطن مي كنند. كساني كه به نام قانون، قانون شكني مي كنند و به نام دين، دين زدايي ... !؟براي منافع زودگذر خود...
كدخبر: 110566
1398/07/01

 

به قلم : رسول سعادت نيا وكيل دادگستري

شهريور كه مي رسد تپش قلبم دوچندان مي شود گهي به ضربآهنگ زايش و عشق، گهي به مارش و شيپور جنگ در جانم حلول مي كند. شهريور ، چونان اركستر بزرگي است كه قطعات سمفوني نسل سوخته ي تاريخ را بر صحنه ي زندگيم مرور مي كند.

 روزهاي پاياني شهريور و بازي هاي كودكانه آن روزها، روزهاي پاياني شهريور و زمين خاكي و همسايه هاي همبازي و توپ پلاستيكي ،

روزهاي پاياني شهريور و مغازه داري كودكانه ام براي كمك به خانواده و تهيه خرجي زندگي،

روزهاي پاياني شهريور و شكستن پا در فرار بسوي گل زدن به حريف.

امروز كه مي نگرم چه تلنگرانه است آن حمله و آن دفاع آن شكستن پا.

مگر مي شود براي پيروزي كوشيد و زخمي نشد. مگر مي شود در دفاع از كيان خويش آرام نشست!؟ مگر مي شود...!؟

اينك كه مي نگارم عصري را در خاطرمرور مي كنم كه پاي شكسته در مسير بيمارستان شير و خورشيد برازجان با همرزم پدر ( زنده ياد جانباز ابراهيم يزدان پناه)به رانندگي زنده ياد ( اسماعيل رحمتي) مسير دالكي به برازجان را طي مي كنم و در خاطرم تمام اهالي زادگاهم و آن روزهاي هولناك جنگ مرور مي شود.

همان روزهايي كه آغازش را در لحظه برگشتن از برازجان ، به دالكي. با پاي شكسته ي گچ گرفته شاهد بودم. شاهد پرواز پياپي جنگنده ها بر آسمان بوشهر و خاموشي مطلق شهر .آن روز و روزهاي بعد از آن را هيچگاه از ياد نبرده و نتوان از ياد برد...

همان روزهاي نخستي كه پدر ده فرزند قد و نيم قد خود را براي دفاع از كيان اين مرز و بوم به دست مادر سپرد و خود با همرزمان بي مثالش ، با دستاني خالي از سلاح به خرمشهر اعزام شدند.

خرمشهري كه نماد استقامت و آزادگي مردان اين سرزمين است.خرمشهري كه وجب به وجب آن رد پاي سرخ آلاله هاست و از بام آسمانش كبوتران سفيد آزادگي و شرف در پروازند. كبوتراني چون حيدر يزداني و فتح الله محمدي و هزاران جهان آراها....

همان روزهاي سختي كه مادر بي حضور پدر ؛ جان سختانه مي كوشيد تا يادگاران همسرش را براي فرداي پرمهر اين خاك پرورش دهد . و من آن سوي كودكي شاهد قطره قطره آب شدن او پاي نهال برادران و خواهرانم بودم.همان روزهاي جان گدازي كه طعم مهر و آبانش با داغ پَر كشيدن همكلاسي هايم درد  را در اعماق استخوانم مي دواند و رگ هايم شعله مي كشند.همان روزهاي ايثاري كه همرزمانم عاشقانه مهر مي ورزيدند و يكي پي ديگري در ميدان مين پر مي كشيدند و رد سرخ عشق بر خاك مي پاشيدند و سفارشي جز به حق و عدالت براي بشريت نداشتند.

شهريور براي من يك ماه نيست،شهريور ، تاريخ تمام قد بشر و دردهاي انسانيت است.دردهاي نسلي كه عصاره درد نسل هاي سوخته ي بشراست.

بشري كه گام به گام براي آزادي ، براي حق و عدالت، جان كنانه مي كوشد اما چه غمناكانه است وقتي كه مي بيني سرزمين آلاله هاي سرخ و كبوتران سفيد را نامهرباني بسيار روا مي دارند. آن هم از سوي كساني كه رخ به مهر مي نمايانند و دشنه در سينه ي وطن مي كنند. كساني كه به نام قانون، قانون شكني مي كنند و به نام دين، دين زدايي ... !؟براي منافع زودگذر خود، قرار و آرامش خود و هم نوعان را به قيمت سلب آسايش همگاني معاوضه مي كنند. كه اين روزها مصداق بارزش را مي توان در رفتار نابخرانه اي ديد كه نسبت به نهاد مردم بنياد كانون وكلاي دادگستري گروهي روا مي دارند.

اتهامات واهي بر جبين نهادي مي زنند كه مدافع به حق ، عدالت اجتماعي و شفافيت قانون گرايي است.نهاد مردم بنيادي كه مدافع اصل حاكميت قانون و كيان اين مرز و بوم است. و هرگونه خدشه به استقلال نهاد دیرپای وکالت، گامي در تخريب نهاد دادرسي است. و به راستي كسي كه به نهاد دادرسي عادلانه اين مرز و بوم ناراستي مي ورزد مي تواند قانون مدار و حق گرا پنداشت!؟

چه خوب مي شد اگر پايان شهريور را به مهر و مهرباني پيوند زنيم همان سان كه گردش گردون از ديارباز آن را به مهرگان پيوند زده است. مهري كه آغاز رويش آگاهي و جوانه هاي دانايي است و پائيزش موسم ريزش برگ زرد جهل و ناآگاهي است. بي گمان اگر آگاهي واقعي رويش كند هيچگاه اندام زيباي وطن به دشنه اي نخواهد خراشيد و بشريت از بند خودتنيده خودخواهي ها، رها و به انسانيت خواهد رسيد.

 

منبع: