نامه ای به آریا
چرا به مدرسه می روی!؟
تو را به این امید راهی دبستان می کنیم تا در شناخت خویش یاری ات کنند و هر روز بیشتر شبیه خودت شوی چرا که هستی فقط نسخه های اصل را جاودان می نماید و میل به جاودانگی در ذات بشر به بدیعه گذارده شده است.
كدخبر: 110607
1398/07/01

با کوله باری از امید و شادی بسیار، چشمان هیجان زده، گوشهای مشتاق و گام های پر شتاب رهسپار دبستان شدی تا جامعه ای بزرگتر از خانواده ات را تجربه کنی و بیاموزی اما در آن هیاهو و طنین خاطره انگیز صدای زنگ صبحگاه یکم مهرماه 1398 خورشیدی دلهره ای عجیب را مهمان قلبم کردی ! از آن دست دلهر ه هایی که در اعماق خود صدف سوال های شکاکانه و سپس مروارید های یقین را می پرورند.

برادر زاده عزیزم آریا؛ برای رهایی از این دلهره نیازمندم بدانم اگر اکنون تو به جای جامعه و خانواده ات حق انتخاب داشتی، باز هم رفتن به مدرسه و تحصیل علم و دانش را بر می گزیدی یا خیر!؟ آخر این راهی است که ما پیش رویت گذاشته ایم و آن را برایت مناسب می دانیم. ای کاش می توانستیم ذهنت را بخوانیم  ای کاش می توانستیم بی آنکه فرصت ها به سبب جهل و ناآگاهی ما از چنگت بروند یک راست تو را برای انجام رسالتت آماده کنیم و از آزمون و خطاها و این سو و آن سو رفتن های خسته کننده تا آنجا که ممکن است دورت کنیم و آنقدر تو را به خودت نزدیک کنیم تا در این رهایی لذت زندگی و خوشبختی بی وقفه را تجربه کنی. من از نسلی هستم پر از حسرت های بیشمار پر از همه کاره و هیچ کاره بودن ها پر از اطاعت های بی چون و چرا، نسلی که حق انتخاب و علایقش نادیده گرفته شد همان نسل سوخته معروف. آنچه مرا وادار به نوشتن این نامه برای تو می کند در اصل نوعی ابراز ندامت از گذشته است اعتراف به اینکه خیلی دیر به درک درست از زندگی رسیدم خیلی دیر فهمیدم مهمترین دغدغه زندگی باید شناخت خویش باشد و این مهم است که به زندگی معنا می بخشد، هنگامی که بدانی کیستی !؟ خواهی فهمید چگونه زندگی کنی و آنگاه زندگی ات سراسر لذت و شادی خواهد شد چراکه شادی و لذت، ذات زندگی یا به عبارتی دیگر دقیقا خود زندگی است و اکنون حی و حاضر است همین جا و همین لحظه که برایت می نویسم در درون من می جوشد و از قلم سرریز کاغذ می شود. آدمهای زیادی در طول عمر خود سفرهای بسیار می کنند از جمله به اعماق اقیانوس ها و موجودات عجیب و خارق العاده ای را کشف می کنند آنها قله های بسیاری را فتح کرده و قاره ها را جسته اند و... اما از سفر به درون خویش عاجزند آنها مهمترین کشف را از یاد برده اند. تو را به این امید راهی دبستان می کنیم تا در شناخت خویش یاری ات کنند و هر روز بیشتر شبیه خودت شوی چرا که هستی فقط نسخه های اصل را جاودان می نماید و میل به جاودانگی در ذات بشر به بدیعه گذارده شده است.

 ای کاش آموزش تاریخ را با ادیسون آغاز کنند تا نسل آریا بداند کشف نتیجه شناخت، اشتیاق، خلاقیت و پشتکار است. ای کاش جغرافیا را چنان به تو بیاموزند که هیچ مرز هوایی، دریایی و زمینی را نپذیری و بدانی که مرز زنگار اذهان کهنه است. ای کاش نگرش آموزشی طبیعی باشد و بجای سرکوب، وحشت و شرمساری، آموزش سکس درست و سالم جز ابتدایی ترین و اجتناب ناپذیرترین اولویت های آموزشی تو قرار گیرد تا انرژی آن مبدل به فرا آگاهی و رشد معنوی شود. ای کاش به جای آموزش قانون، عرف، هنجارها، تبعیض ها، ارزش های مقطعی، سلیقه ای و منطقه ای، شعور پذیرش، وحدت، استقلال فردی، حق انتخاب آزادانه و اتخاذ تصمیم درست و قاطع را به تو بیاموزند. ای کاش بیاموزی که تحصیل علم و دانش به معنای رقابت با دیگری و کسب سود نیست بلکه به منظور ارایه خدمات بهتر و دگر خواهی (عشق) است و این دگر خواهی فقط محدود به نوع بشر نیست حیوانات، درختان، محیط زیست و هر ناشناخته ای را در زنجیره پیوستگی جهان هستی شامل می شود بدان که این درک بالاترین گنج است و مذهبی برتر از مذهب عشق وجود ندارد. ای کاش به جای ترس و اطاعت کورکورانه (تقلید) شهامت ابراز خودت، هنر اندیشیدن و استفاده درست از موهبت عقل و توانایی هایت را به تو بیاموزند تا هر روز نسبت به دیروزت انسان بهتری باشی و هر لحظه سپاسگزار خالقی باشی که حضورت خواست و اراده اوست به امید آنکه اطرافت پر باشد از انسان های فراوان مهر و اندیشه، هنر دوست و هنر پرور تو را به دبستان می فرستیم اگر چیزی بیشتر و بهتر را آموختی که صد البته خشنود، قدردان و سپاسگزاریم و اگر غیر از این را تجربه کردی این جهل را بر ما خرده مگیر و با آگاهی، اشتیاق و استقامت شجاعت تغییر را داشته باش و بدان هیچ چیز تصادف نیست.

منبع: