اسکندر احمدنیا نویسنده و عضو هیئت تحریریه پیغام در ستون "مرکر" شماره 815 هفته نامه پیغام نوشت:
1 خبرآزادی ملوانان ماهیگیر ایرانی که دربند سعودی ها بوده اند، همان قدر که مایه مسرت است، چندین برابر آن هم سئوال برانگیزاست. آیا عربستانی ها سرشان به جایی رسیده است که به آب های ما با مراقبت نیروهای مرزیمان در دریا بیایند و این تعداد (19نفر) را بگیرند و ببرند. با موتورلنج های صیادیشان؟ یا قضیه به گونه ی دیگری است که ما درآب های خود صید کرده ایم و برای فروش به لنج های صیادی مقابل وارد آب های آن ها شده ایم و یا این که برای صید بهتر به این کار مبادرت نموده ایم، با توجه به این واقعیت که ما به هیچ وجه نمی توانیم در بنادر عربستان پهلو بگیریم و در دریا هم تا قرار قبلی و دور از چشم ناوچه های در میان نباشد، چنین مبادله ای صورت نخواهد گرفت ، نتیجه این می شود که صیادان ما به قصد تهیه ی محصول صید وارد صیدگاه های مقابل شده ایم، این مورد یکی و دو تا هم نیست. در یکی از همین ریسک ها ما ناخدای جوانی را هم با تیر اندازی یکی از امیرنشین ها در سال قبل داشته ایم،پس اقدام کننده اگر ما باشیم، جای شکوه و نال که نیست، حتی از نظرهمجواری هم خلاف است!
ازدوسو ، مقصرهرکدام باشد، تخلف محض است.
2 شرکت سایپا هرازگاهی با کلی مقاومت و دفاع از خودرو پراید، دست به ابتکاراتی شق القمری می زند ، مثلاً تازگی ها پذیرفته است که سایپا را از دور در شهر وجاده های بین شهری و استانی خارج کند و جایگزین بهتری تولید کند و حتما تیبا را گل سرسبد خواهد کرد و وانت آن را هم روانه ی بازار پر عطش مشتریان خواهد نمود. این گونه تغییرهای ناگهان این شرکت، ما را به تعریفی که دکترمحمود و دولت فخیمه اش از سمند ایرانی می نمود می اندازد ، در زمانی که کنفرانس کشورهای اسلامی در تهران برگزار شد، دیدیم که احمدی نژاد ، دویست بنز سواری مدرن از آلمان وارد کرد و در حالی که مدعی برتری سمند در جهان تولید بود، سمند را با این اقدام تبدیل به بدتر از پراید به دنیا معرفی کرد، اما باید این پرسش را هم اضافه نمود که دویست بنز وارداتی کجا رفتند؟آیا به دولت بعد از دکتر محمود تحویل داده شد؟ویا ... ؟ خدا می داند چه شدند!!!!
3 چه اعجوبه آدم های سیاست مآبی داشته و داریم و نمی دانیم، تازگی ها همسایه ای در کوچه امان ظهور کرده است، در پارک روبرویمان تعدادی بازنشسته می نشینند و این انسان تازه از ره رسیده هم می رود و جوف آن ها از خاطرات سیاسی اش حرف می زند. روزی از همین ماه رفتم و در نزدیکیشان از کیوسک که فروشگاهی برای مراجعین پارکی وغیر پارکی است قهوه ای گرفتم و نزدیکشان نشستم، صدایش غرا و و با لحنی حماسی می گفت: مصدق فلان شده کمونیست ها را سیاهی لشکرش کرد وگند زد به مملکت ولی بنازم زاهدی بزرگ که مجالش نداد، خاتمی آمد و بلا آورد، اینترنت آورد و ......وحالا شاهدیم که پیرزن هفتاد ساله شلوارتنگ که یه کم زیر زانو است می پوشد و فاتحه و ختم ناموس را در این مملکت اعلام می کند، این شیخک ........حسن روحانی با این مذاکره هایش کس و ناکس را از داشته و نداشته ی خاک ما آگاه می کند و.....بسیاری هم فکر می کنند که این آدم کلید بهشت دستش ملائکه داده اند، کلیدی که در بیچارگی را بر روی صغیر و کبیر ما باز کرده است. احمدی نژاد اگر توی کارش ندویده بودند الان ماه تا ماه سهم عدالت به حساب بزرگ وکوچک می آمد و گرسنه ای نبود، کسی نیمه شب سرش توی سطل زباله نبود، دزدی نبود، قتل نبود، زندانی نبود و....صبحی دیگر دیدمش. سلام کردم و گفتم استاد آن روز از صحبت های جانانه ات کیف کردم، اما چرا از مصدق و......هم بدمی گفتی؟ براق شد و در حالی که می رفت گفت: بیا تا روشنت کنم که چه جانورهایی خاک ما را دارند به نابودی می کشند، لبخندی زدم و گفتم، چشم وقت کنم می آیم!