به مناسبت روز بزرگداشت خیام و تفسیر رباعی
خیام، هوشیاری با ابیات عریان
به نظرم خیام مسلط تر از هرکسی، به این ادارک رسیده و دنیاهای بعد را خالی از آرزوهای دنیوی دیده و به ما هم توصیه کرده از دنیای خود تا آنجا که می‌شود لذت ببریم و رشد کنیم و به نوعی در حال زندگی کنیم و نقدی که هست را به نسیه نفروشیم تا در آن دنیاها فارغ بالتر باشیم.
كدخبر: 114592
1399/02/30

علی امامی

«در فصل بهار اگر بتی حور سرشت

یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هرچند به نزد عامه این باشد زشت

سگ به زمن است اگر برم نام بهشت»

آنچه به نظر می آید ما دنیاهای متعددی از پس این دنیا داریم

کما اینکه دنیاهای متعددی هم پیش از این دنیا طی کردیم تا به این منزل رسیدیم.

حال نه از دنیاهای قبل چیزی در خاطر داریم و نه تصویر دقیقی از دنیاهای بعد

فقط آنچه مسلم است اسباب و ابزار دنیاها و روح حاکم بر آنها، متفاوت می شود، به نحوی که طلب ابزار این دنیا در دنیای بعد هر چند در این دنیا بسیار مطلوب باشد، کاری نامطلوب است.

از این گذشته احتمالا جسم و جان ما در دنیاهای بعد دستخوش تغییراتی خواهد شد و ماندن برخی اجزای بدن با ما ممکن است دست و پاگیر باشد، هرچند در این دنیا عضو بسیار مهمی باشد.

برای تشریح، بهتر است سری به دنیای قبل بزنیم:

در دنیای قبل آبشخور تغذیه ی ما بند ناف بوده، حالا اگر کسی در آن دنیا به ما می‌گفت به محض مرگ بند نافت را می برند بسیار متأثر می‌شدیم

اما حالا تصور کنید اگر آن بند ناف الان با ما بود، چقدر زشتمان می کرد و چقدر مزاحم بود.

بنابراین آرزوی فربه شدن بند ناف در دنیای قبل چقدر در این دنیا نامطلوب و خنده دار است.

حالا تصور کنید مشابهش را در این دنیا...

مشابه این تغییرات در دنیاهای بعد نیز دور از انتظار نیست

(چنانچه در قرآن نیز اشاراتی شده، مثلا همه ی اعضای ما سخن می گویند) و به طبع آن نیازها و خواست ها هم تغییر خواهد کرد و رشد می یابند.

کلیت موضوع آن است که ما در مسیر برگشت به اصل خویش منزل های متعددی طی می کنیم که طول و عرض یکسانی ندارند و ابعاد و ابزار آنها نیز با هم متفاوت است و هریک تاحدی جان ما را توسعه و ترقی می دهد تا به آن مقصد که همان مبدا آفرینش است برگردیم.

مردن در هر دنیا زندگی در دنیای بعد را به ما هدیه می دهد

که به تعبیر مولانا همه ش رشد است : «پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم؟»

آنچه بیانش خالی از لطف نیست آن است که، جایگاه شروع ما در هر دنیا می تواند تا حد زیادی به رفتار و رشد یافتگی ما در  دنیای قبل  ارتباط داشته باشد و لذت بردن از زندگی و بهرمندی درست از لذتهای این دنیا می تواند به توسعه و رشد ما کمک کند.

اما سرکوب، می‌تواند ما را در همانجا نگه دارد که حتی در دنیاهای بعد به دنبال آن آرزوها باشیم.

بهر تفسیر اینکه «در یک دنیایی مترقی تر، آرزوی ابزار دنیای دون تر داشته باشیم»

به نظر خیلی از بزرگان کاری است ناپسند تا آنجا که دستاویز کنایه و ریشخند آنان نیز شده است

پیداست که نهایت مطلوب هر موجودی، بازگشت به سوی وجود نامتناهی است که مبدا و‌منشا هستی است.

بنابراین مولانا هم گفته که:

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم

همانطور که قرآن هم مومنان را به سه دسته تقسیم کرده

آنان که از خوف عذاب عبادت می کنند

آنان که به شوق پاداش عبادت می کنند

و آنان که به شوق لقا و قرب عبادت می کنند.

در زندگی بزرگان، که نگاه کنیم رسیدن به خدا امری طبیعی است

به عنوان مثال

سعدی: رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

یعنی آدمی به جایی می‌رسد که بجز خدا هیچ چیز نمی‌بیند ( در همه چیز خدا را ساری و جاری می بیند)

انشتین: خدا را در پدیده های طبیعی دیده ام.

و از این دست بسیار است، که فرصت نوشتن نیست

حال یکی از علومی که بیش از هر چیزی وجود خدا و عوالم دیگر را به اثبات می رساند، نجوم است و از قضا خیام منجم بزرگی است و ریاضیدان نیز هست که می تواند این نظم را بهتر استنباط کند.

پس بسیار دور از انتظار است که خیام منکر خدا و معاد باشد.

به نظرم خیام مسلط تر از هرکسی، به این ادارک رسیده و دنیاهای بعد را خالی از آرزوهای دنیوی دیده و به ما هم توصیه کرده از دنیای خود تا آنجا که می‌شود لذت ببریم و رشد کنیم و به نوعی در حال زندگی کنیم و نقدی که هست را به نسیه نفروشیم تا در آن دنیاها فارغ بالتر باشیم.

این نوع بیان و توصیه به لذت بردن از زندگی  در ادبیات حافظ و دیگر بزرگان هم هست. لکن در ابیات حافظ بسیار رندانه و در ابیات خیام بسی عریان.

حافظ:

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است

بهتر آنست که من خاطر خود خوش دارم

حافظا تکیه بر ایام چو سهوست و خطا

من چرا عشرت امروز به فردا فکنم

چو گل گر خورده ای داری، خدارا صرف عشرت کن

که قارون را زیانها داد سودای زراندوزی

خیام:

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی و بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

و البته از نظر هر دوی این بزرگان تصورات و تفکرات عامه مورد نقد است و به همین خاطر ما را از قضاوت منع می کنند

حافظ:

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که خوبست و که زشت

نه من از پرده تقوی به در افتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

خیام :

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین خط مقرمط نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفت و گوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

به هر تقدیر در رباعی منظور

از نظر خیام هر کس به دنبال بهارگونه ای باشد که در آن بر لب جوی و کشت، حوری را در آغوش بگیرد ( تصویر بهشت موصوف)

مثل سگ موجودی طماع است هرچند این تعبیر در نظر عامه ی مردم ناپسند است.

در این تقریر از هر سو قسمتی باز می‌ماند، چون که مجال شرح و تفسیر همه جانبه در آن نیست و تا همین حد خارج از حوصله ی خواننده، اما این پایان کلام نیست.

 

منبع: