نامه اي براي دختركان چشم انداز
رسول سعادت نیا- وکیل دادگستری
كدخبر: 117333
1399/06/03

نورچشمان مهربان چشم انداز جنوب

بانو قاضي زاده ارجمند

اندوه كوچ نابهنگام، زود هنگام دوست جانكاست و كوچ دوستي كه پدر هم باشد ز حد بيرون است.

از لحظه اي كه اين خبر سوگوار را شنيده ام همچنان ناباورانه سردرگم و حيران، مبهوت و خاموش، اما درونم ولوله است.

نمي توان باور كرد چراغ افروز «چشم انداز جنوب» به خاموشي گراييد.

چراغ افروزي كه به شيره جان، طعم روشنايي مي گسترانيد و فرداي بهتر را نه فقط براي دختركان خود كه براي تمام فرزندان اين خاك مي خواست.

زآن روي كه او آموزگاري را نه فقط در كتاب و مشق كه به زندگي يافته بود و جغرافياي نگاهش، تاريخ را به وسعت فرداي روشن پيوند مي زد پيوندي كه آبشخور آن مهرورزي، آگاهي، متانت و شكيبايي بود.

همه مبهوت اين كوچيم. كوچي كه ناباوانه خواهد ماند و مانايي قاضي را به سينه ي تاريخ خواهد نشاند.

چرا كه او خود به تنهايي شهامت و رسالت صد رسانه را بدوش مي كشيد و تيترزني هايش نشان از تعهد و پايداريش به باورهاي اصيل و مردميش بود.

نيك مي دانيم كه چگونه «چشم انداز جنوب» از سفره معلمي ارتزاق مي كرد و  نان از كف نورچشمان و جگرگوشه هاي قاضي مي خورد تا چراغ بينش و آگاهي در شهر بگستراند.

چگونه در دنياي هزاران رنگ وارنگ، چون مردمان تفتيده و سوخته ي جنوب، سياه و سفيد به كاغذ كاهي چاپ مي شد تا هزاران درد و داغ ناگفته را فرياد بزند.

تا فرياد بزند يك رنگ بودن و يك رنگ ماندن هزينه دارد و بايد پرداخت.

هزينه اي به وسعت دوش او كه هم دفتر «چشم انداز» بود و هم كوله بر زخم هاي مردماني كه بر منابع عظيم نفت و گاز و شيلات و چه و چه .. عرق مي ريزند و جز فقر براي آنان ره آوردي نیست.

هزينه اي به وسعت دردهاي معلمي كه جهل را به قيمت جان مي زدايد و دانايي مي گستراند.

هزينه اي كه فرداي روشن اين خاك را رقم مي زند.

وچشم اندازي چشم نواز را به ارمغان آورَد.

منبع: