دکتر عباس عاشوری نژاد: هنوز جا دارد یادداشت زیر را که جناب دکتر مهراب صادق نیا در حکایت مارادونای آرژانتین، شجریان ما نوشته است بخوانیم و به این بهانه هم ضرورت بازنگری در فرهنگ ما را به یاد آریم:
"مارادونا درگذشت و جهان ورزش و به ویژه فوتبال را شوکّه کرد. او پس از پایان فوتبال اعجابآورش با زندگی خود خوب تا نکرد. مواد مخدّر مصرف میکرد و حاشیههای زیادی داشت. اما حالا که او مرده است، دولتمردان و مردم آرژانتین برایش سنگ تمام گذاشتهاند. دولت سه روز عزای عمومی اعلام کرده و پیکر او را در کاخ ریاستجمهوری گذاشته است تا به هواداران بیشمارش این امکان را بدهد تا به شایستگی از او تجلیل کنند. از دیروز تا حالا کسی به بهانه حاشیههای زندگیِ شخصیِ "خدای فوتبال" مانع بزرگداشت او نشده است؛ گویی به قول پِپ گواردیولا، برای کسی مهم نیست که او با زندگی خودش چه کرده بود، بلکه مهم آن است که او با زندگی مردم و هوادارانش چه کرده است و تا چه اندازه توانسته است برایشان لحظههای خوش فراهم آورد.
اما در کشور ما ماجرا کمی فرق میکند. همین چند وقت پیش که خسرو آواز ایران درگذشت، برخیها به موضوع طلاق و ازدواج دوبارهی او پرداختند و با پررنگ کردن حاشیههای زندگیاش او را شایستهی تکریم ندانستند. در میان ما کمتر کسی به این اندیشید که او با زندگی و فرهنگ ایرانیها و زبان فارسی چه کرد و چه خاطراتی برای این مردم رقم زد. نه کسی برایاش عزای عمومی اعلام کرد و نه آنگونه که باید رسانهی ملّی حُرمتش را پاس داشت. فرق ما با آرژانتینیها و بسیار کشورهای دیگر درست همینجاست؛ اینجا ما به زندگی و احوال شخصی هم کار داریم، و بر اساس همین احوال همدیگر را ارزیابی میکنیم. فکرش را بکنید ببینید چند هنرمند، ورزشکار، شخصیّت علمی و فرهنگی، و چند انسان اثرگذار بر تاریخ و فرهنگ خود را به بهانهی زندگی خصوصیشان از احترام و نکوداشت محروم کردهایم."
من آگاهی و صلاحیّتِ این را ندارم که درباره فرهنگ رسمی و عمومی کشور آرژانتین قضاوت کنم و می کوشم، جوّ گیر هم نشوم تا بر اساس یک اتّفاقِ بسیار مهم و ستودنی یعنی وفاق ملی در وداعِ آخرین مردمان و حاکمان این کشور با اسطوره فوتبال خویش، دیگو آرماندو مارادونا، گمان برم که سطح و عمق فرهنگ آرژانتین آن قدر بالاست که می فهمند نباید خدایِ فوتبالشان را بر اساس زندگی شخصی و حتّی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اش قضاوت کنند و "مهم آن است که او با زندگی مردم و هوادارانش چه کرده است و تا چه اندازه توانسته است برایشان لحظههای خوش فراهم آورد."
من این نوع نگاه و رویکرد حاکمیت و مردم آرژانتین را در این باره بسیار شایسته تقدیر می دانم و البته خشونت حاکم بر ذهن و زبانم و زندگیِ حاکمیت و مردم آرژانتین هم در برخی از وقایع مختلف به خاطر دارم و از جمله همین امروز که این یادداشت را می نویسم خبرگزاری ها در سطح وسیع گزارش دادند که همین طرفدارانِ مارادونا چه زود و با چه قساوتی کارمند پزشکی قانونی را که با جسد این اسطوره فوتبال عکس سلفی گرفته بود و به گمان آن ها به اسطوره شان بی حرمتی کرده بود، تیرباران کردند و غلط را با غلط پاسخ دادند!
اما درباره آنچه فرهنگ رسمی و عمومی ما، با آن چه با اسطوره های موسیقی و شعر و داستان و هنر و غیرو می کند، حکایت خیلی جای تامل دارد!
خیلی جای تامل دارد از این جهت که کشوری که همواره داعیه دار بوده "هنر نزد ایرانیان است و بس!" و همچنان معتقد است که در فراخنای تاریخ پر فراز و نشیب خویش، از فتح گرفته همچون غلبه بر بابل تا در شکست همچون مغلوب شدن در برابر مغولان، درس ها از فرهنگ و هنر به جهانیان آموخته و چهار شاعر جهانی و چهارصد هنرمند و چهار هزار ادیب و ... پرورده و چه ها که نکرده! با اسطوره های خویش چه بد تا می کند!
جای بسیار تامل دارد که با آن همه ادعا، همچنان نمی توانیم بر سرِ برگزاری یک تشییع جنازه شکوهمند نه، بلکه یک تشییع معمولی برای سترگ مردی چون استاد محمد رضا شجریان که خدمات اش به موسیقی و ادبیات ایران از طریقِ موسیقی بی قیاس است به توافق برسیم! واقعا حیرت انگیز است که نمی توانیم بر سرِ یک آیین نکوداشت در حیات و یا ممات برای شجریان، لطفی، خرم، شاملو، فروغ، ابتهاج، بهمن بیگی و... که هرکه در او خُردک شرری از عشق و احساس و انسانیت است، وام دار آنهاست به توافق برسیم!
واقعا جای بسیار تامل دارد که با این حال و اوضاع و احوال، باز هم از این فرهنگ درخشان سخن ها می گوییم و از خودستایی ها می کنیم و...
در این مجال اندک می خواهم بگویم که این راه و روش و رویه در ارزیابی فرهنگ خویش و تحقیر و تمجید فرهنگ دیگران، نمی تواند ما را در رسیدن به زندگی بهتر یاری کند. من گمان می کنم که در شرایط فعلی، ما به شدّت نیازمند فراخوانی، بازخوانی، آسیب شناسی و کالبد شکافی فرهنگ خویش هستیم نه از طریق تریبون های رسمی و تبلیغاتی بلکه درست از طریق پژوهشکده های کاملا تخصصی و مستقل در حوزه فرهنگ.
اگر این اتفاق بیفتد شاید بدانیم حکایت فرهنگ ما از چه قرار است و در کجای فرهنگ جهان ایستاده ایم و برای رسیدن به فرهنگی ارزشمند و پویا چه کارها باید بکنیم و چه کارها که نباید...