حقوق شهروندی
جواب آه، آب است ای برادر
رسول سعادت نیا وکیل پایه یک دادگستری، به مناسبت هفته گرامیداشت مقام شامخ معلم در یادداشتی نوشت «معلمی عشق بوده و هست اما چه کرده ایم که روندگان عاشقی اینک به جای دغدغه ی چراغ افروزی و دانش پروری در صحرای سنگلاخی نان، زمین گیر شده اند. و هر دم نوای بی رمق و عطشناکشان ز هر کوی و بام برمی خیزد و آه شان را به آتش خشم نشانه می رویم»
كدخبر: 143197
1401/02/12

رسول سعادت نیا وکیل پایه یک دادگستری

روز معلم كه فرا مي رسد قلم بيش از هر زمان به خود مي لرزد و بر كاغذ نمي رقصد. چرا كه سال هاست به خطا رفته و قدر آموزگار را ندانسته ايم. آموزگاري كه هر چه آموزه در انبان پندار و گفتار و کردار است ره آورده كوشايي اوست.

اما چه شده كه يك باره، مقام شامخ او به جاي در كردار نشاندن، تنها به گفتار بسنده شد و روزها به نامش نامیدیم و هر روز ز نام و نانش فرسودیم تاعاقبتي يافت كه به قوت لايموت محتاج و براي رمقي نفس كشيدن، بسی نامهرباني متحمل و به مشاغل دوم و سوم ووو روي آوردند و بعضا در این گیر دار، مجال آموختن و آموزش را به کسب و کار سپردند.

می پرسی کدام کسب و کار..!؟؟ کسب و کاری که جایگاه آموزش را هدف گرفت و پرورش استعدادها را از سمت و سوی انسانی به سوداگری مطلق کشاند به گونه ای که طبابت را تجارت خواندیم و وکالت را وساطتت..!!؟ قضاوت را به شغلی اداری تنزّل بخشیدیم وآموزگاری را به پائین ترین رده ی مناصب فرو نشاندیم !!؟ به طریقی که نسل عاشق و مستعد آموزگاری را به جای تشویق به سمت این منزلت وزین، به سوی مشاغل پردرآمد و تجملی رهنمون شدند. و اینک به پای سفره ی دستپخت خویش، گاهی خوراک شور و تلخ، مزه مزه می کنیم و گاهی طعام بی طعم و بی خواص...!؟

آیا از خود پرسیده ایم غایت موسسات به ظاهرغیرانتفاعی آموزشی چقدرغیر انتفاعی اند؟! از خود پرسیده ایم کلاس های گوناگون تست زنی وکنکور ووو چقدر به پرورش وسوق دهی استعدادها برای رفع نیاز جامعه می کوشند!؟ یا اینکه آنان فقط مشغول کسب درآمدند و از هدف اصلی سخت غافلند...!؟

آری معلمی عشق بوده و هست اما چه کرده ایم که روندگان عاشقی اینک به جای دغدغه ی چراغ افروزی و دانش پروری در صحرای سنگلاخی نان، زمین گیر شده اند. و هر دم نوای بی رمق و عطشناکشان ز هر کوی و بام  برمی خیزد و آه شان را به آتش خشم نشانه می رویم. حال آنکه آنان برای تک تک ما،  آب و آگاهی می خواهند...!

می خواهی بدانی ساز فرار مغزها از کی و کجا نواخته شد؟ می خواهی بدانی منزلت قضاوت از کجا فرو ریخت و ویرانه اش خواندیم؟! وکالت چرا کسب وکار تلقی شد و طبابت را تجارت خواندیم!؟ می خواهی بدانی چرا صاحبان مدرک از دانایان مطالب سرعت گرفته اند؟!

چون معلم و معلمی را جز به حرف ارج ننهادیم. حال آنکه از ذیل تا صدر و از صدر تا ذیل مدیون و رهین نگاه مهرآمیز آنانیم. و آیا تا زمانی که افکار آموزگار به جای دغدغه پرورش و آموزش درگیر گرانی و بی نانی است می توان از ایشان انتظار پرورش نسل فردای روشن داشت؟!

راستی مگر قرارمان این نبود که برابربند دوم اصل سوم میثاق ملی،همه امکانات آموزش و پرورش در تمام سطوح ابتدائی، متوسطه و عالی بصورت رایگان به کارببریم و طی  اصل سی ام قانون اساسی به تاکید برآن اصرار ورزیدیم. و مگر تا زمانی که آموزگار دغدغه حداقل های معاش و معیشت دارد فرصتی برای آموختن و آموزش می یابد؟!!

آیا اگردرآمد منابع عمومی کشور در مسیر آموزش و پروش بسیج می شدند امروز روزگارمان این بود؟!! بیاید خارج از هرگونه عصبیت جناح بندی و گروه گرائی، بازخوانی کنیم آنچه ره آوردش وضع امروز است. قبول کنیم که اشتباه فاحش مان عدم توجه صحیح به جایگاه واقعی معلم بود.

اگر می خواهیم فردا و فرداهای بهتری این سرزمین به خود ببیند بایستی بالاترین حقوق و دست رنج درمیان تمامی اقشار جامعه از مقامات ارشد لشکری و کشوری گرفته تا مشاغل مختلف حرفه ای همچون پزشکی و مهندسی و وکالت و غیره، از آن معلم باشد. تا رغبتی سنجیده درنسل فردا رخ دهد و تیزهوشان گستره دانائی فارغ از هرگونه دغدغه نان به پرورش نسل های فردا این سرزمین بپردازند. و گام به گام آنچه در این سال ها اشتباه نموده ایم را جبران کنیم. و اگر دیر بجنبیم فرار مغزها روز افزون و خزانه ی ژن کشور رو به تاراج و سرمای سوزان دامن این خانه را خواهد گرفت.

منبع: