هفته گذشته در باره نقش عشق در کاستن از شکاف میان معرفت اخلاقی و رفتار اخلاقی از منظر مولانا و به نقل از استاد ملکیان سخن گفتم. در این باره عده ای از دوستانم از جمله جناب آقای فرج زاده بازیگر خوشنام و باتجربه تئاتر مساله ای را مطرح کردند به این قرار که افرادی در گذشته بوده اند همچون ناپلئون و هیتلر که تا پایان عمر عاشق ماندند ولی عشق آن ها به معشوقه باعث نشد که از ادامه رفتارهای غیر اخلاقی منصرف شوند و کسانی هم اکنون هستند که در عین حالی که عاشق هستند ولی همچنان به رفتارهای غیراخلاقی مشغول هستند. در این باره هفته دیگر سخن می گویم و اجازه می خواهم که در ادامه بحث هفته قبل چند مورد از مصادیق عشق را از دیدگاه مولانا با شما به اشتراک بگذارم:
بر اساس آن چه مولانا در كالبدشکافي اخلاقي و اجتماعي طرح ميكند، گويي افعال و صفات اخلاقي ما را ميبيند و به ما انذار ميدهد؛ از اين رو پيامهاي عرفاني - اخلاقي مولوي براي امروز بسيار كارساز است.
در مثنوي، هم عشق مَجازي هست و هم عشق حقيقي. عشق حقيقي انسان را از همه عیب هاو رذایل اخلاقی پاک می کند و زندگی خوشحالانه و شادمانه را میسر می سازد.
هر که را جامه زعشقي چاک شد
او ز حرص و جمله عيبي پاک شد
شاد باش اي عشق خوش سوداي ما
اي طبيب جمله علت هاي ما
اي دواي نخوت و ناموس ما
اي تو افـلاطون و جالينوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
(مثنوي، دفتر اول، ب 22-25)
از منظر او عشق خواه مَجازي يا حقيقي؛ در نهايت سالک را به جانب وصال محبوب رهنمون ميشود.
عـاشقي گر زين سر و گر زان سر است
عـاقبت ما را بدان سر رهبر است
(مثنوي، دفتر اول، ب 111)
مولانا ما را متوجه این نکته مهم می سازد که عشق به زرق و برق های دنیا در نهایت باعث ننگ انسان می شود.
عشقهايي کز پي رنگي بود
عشق نبـود عاقبت ننگي بود
(مثنوي، دفتر اول، ب 205)
او راهنمایی می کند که:
عشق آن زنده گزين کاو باقي است
کـز شراب جان فزايت ساقي است
عشـق آن بگزين کـه جمله انبيا
يافتند از عشق او کار و کيا
تو مگو ما را بدان شه بار نيست
با کـريمان کارها دشوار نيست
(مثنوي، دفتر اول، ب 219-221)
مولانا معتقد است که انسانی که عشق حقیقی و پاک دارد، از نظر روانی هم انسان سالمی است و به امور اخلاقی مثل راستی و درستی و پاکی و صداقت و... پایبند است و دانش و معرفت او با عمل او هماهنگ است.