هفته گذشته درباره حجم گسترده فروپاشی نظام اخلاقی در جامعه ایرانی با شما خوانندگان عزیز سخن گفتم و بر ضرورت مداخله علم روانشناسی برای جلوگیری از فروپاشی بیشار تاکید کردم. اینک با هم مساله طرح شده را مورد شناسایی بیشتر قرار می دهیم:
"در میان مباحث روان شناسی اخلاق، یکی از مهمترین بحثها و احتمالا مهمترین بحث، این است که چه چیزی بین معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی شکاف میاندازد؟ یعنی چرا ما در عین حال که در بسیاری از موقعیتها معرفت اخلاقی داریم، به مقتضای معرفت اخلاقی خود عمل نمیکنیم؟ چه چیزی در ذهن و ضمیر من جریان پیدا میکند و باعث میشود که من در عین حال که می دانم نباید دروغ گفت، دروغ می گویم. یا در عین این که می دانم باید متواضع بود، تکبّر میورزم و متواضعانه رفتار نمیکنم؟ چرا معرفت اخلاقی همیشه و لزوماً به عمل اخلاقی متناسب با آن نمیانجامد؟ چه برزخی در این میان هست که باعث میشود ما نتوانیم از معرفت اخلاقی همیشه و لزوماً به عمل اخلاقی گذر کنیم؟ چرا با این که در بسیاری از موقعیتها، اگر نگوییم در همه آنها، به لحاظ اخلاقی می دانیم که چه باید کرد و چه نباید کرد التزام عمل به آن نداریم؟ این شکاف میان معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی ناشی از چیست؟ چه چیز این شکاف را پر میکند و چه چیز باعث میشود که کسی به محض این که معرفت اخلاقی پیدا کرد، به مقتضای آن عمل اخلاقی میکند، ولی دیگری این معرفت اخلاقی را دارد، اما در عین حال التزام عملی به این معرفت اخلاقی ندارد؟ به نظر من تمام مباحث روان شناسی اخلاق نهایتاً به این بحث که شکاف میان معرفت اخلاقی و عمل اخلاقی چیست، بر میگردند.
(درسگفتار مصطفی ملکیان)