امید غضنفر
در "پاییز" کوچ، فرزانهی گرانمایهمان "حسن لاوری" هم به کاروان کوچندگان پیوست.
مردی از تبار قلم و آمیزهی شکوهناک شرف و شعور و شهامت.
سال ۱۳۷۹ همراهی به یادماندنی با آن بزرگ مرد را در وزین نامهی "نصیر بوشهر" آغاز کردم در جوار بزرگواران فرهیخته و ارجمندی چون: مرتضی زندپور، عبدالرحمن برزگر، ندا کلبعلی و دیگر چهرههای نام آشنا و ستودنی که "نصیر بوشهر" را با مدیریت زنده یاد لاوری به یکی از ماندگارترین و تاثیرگذارترین نشریات تاریخ مطبوعات بوشهر بدل کردند.
خاطراتی بسیار از این دوران در ذهن دارم که در مجالی دیگر خواهم نگاشت.
به یاد نیک نام مانایاد "حسن لاوری" گرانقدر و با تعزیت به خانوادهی ارجمندشان، یاران گرانمایه و جامعهی مطبوعاتی، شعری که سال ۸۴ به ایشان پیشکش کردم در پی می آورم:
هوای هویزه دارد
هنوز
پایی
که پارو می زند
بر خاکستریِ کارون
تا
کرخه یِ خاکستر
«- از دیروز ِ مجنون می آیم
با پاپوشی
به رنگِ سوگِ سیاووش
آنک
گام بر نهادم
در معبرِ کُر گرفته یِ مجنون
و پا هم پایِ سیاوشِ همْ زاد
در سورِ گُلِ سوری
گذشتیم
از آزمونِ ناگزیرِ آذر»
می آید
از سمتِ پاهایِ تک افتاده
بر سنگر
تا چشم هایِ خیره
بر تولدِ تاره
از ضجّه یِ زهدان
بر جنینِ بی سر
تا مویه یِ آوار و
بُهتِ آواره
می آید
از سمتِ رؤیایِ دوباره یِ اروند
و پارو می زند
بر آب خیزِ خلیج فارس
آن جا که بر کرانه اش
ردِّ پایی
هوایِ هویزه دارد
هنوز