مهرنوش ذوالفقاری
همیشه در زمان نوشتن برای کسی که برایت عزیز و قابل احترام بوده، آخرین دیدار همواره در ذهن تداعی می شود و اشک مهمان مژگان می گردد.
مهربان ب یادماندنی، استاد شریف را از سالهای هشتاد شناختم. خوشحال بودم و سرشار از دیدار فرهیختهای از دیارم تا......
یک هفته قبل از آخرین دیدارمان به منزل ایشان رفته بودم. فرمودند بیا تا به آرامگاه برویم به اتفاق جناب جهانبخشان رفتیم و حرف زدیم از روزگار، مردمانش و خاطرات تلخ و شیرین گذشته. در میان سنگ مزارها راه رفت و بر سر عزیزانش نشست و حرف زد و درد دل کرد و بازگشتیم. تنها یک عکس از آن روز باقی ماند و یادش که در دلم تا روز مرگ زنده است.
شخصیت استاد محسن شریف، قدرتمند و با احساس بود، همین قدر خاص و متفاوت.همیشه از ساختمانها و راههایی که خود ایشان پیمانکار آن بودند تعریف ها داشت، گاهی هم از زندگی و تلخی هایش و زمانی نیز در مورد داستان در حال نوشتن خود می گفت و اتفاقاتی که در آن در حال وقوع است.
روح مهربان استاد شریف همواره دغدغه مند بود، مثلاً سیاست، گاهی دختران از جان عزیزترش، بعضی وقت ها از بیمهری محافل ادبی و دوستان و خاطراتی که بهتر است بازگو نشود؛ یا گاهی دغدغه ی خود من و چه خواهد شدهای آینده.
آثار و کتابهای ارزشمند استاد و خانوادهی مهربانش با ارزش ترین دلخوشی او در این روزگار بودند و هستند که ادیبان و هنرمندان شهر میراث دار آثار و تمام کسانی که ایشان رو دوست داشته اند احوال پرس عزیزانش باشند.
استاد شریف ارجمندم، پدر مهربانم که بعد از رفتن پدرم جای او را چند صباحی برای من پر کردی! میلادت در آسمان ها مبارک.