عبدالرسول عمادی
این سه گونه انسانی چه تفاوتی دارند؟
انسانمنطقی موجودی است که در میانه گارد ریل های منطق، تفکر فلسفی می کند و مواظب است که کمترین تخطی را از اصول و قواعد تفکر منطقی نداشته باشد. در طول تاریخ، دانش منطق کوشیده تا پوشیده ترین مغالطات را شناسایی کند و از ورود آنها به ساحت استدلال جلوگیری نماید.
منطق صوری که ابتدا برای جلوگیری از شعبده بازی های سوفیست ها ساخته و پرداخته شد به تدریج به عنوان ابزار شناسایی خطا در فرایند تفکر شناخته شد و با ریاضیات پیوند یافت. ریاضیات و منطق هم تبار شدند و ریاضیات هم از جایگاه یکی از علوم به مقام بالاتر ارتقا یافت و تبدیل به سخنگوی علوم شد که با بیان موجز ماهیت علوم را نشان می داد و خطاهای رخ داده در مسیر دانش بشری را آشکار می کرد.
ریاضیات تفسیری دقیق از جهان است که فراتر از قضاوت های حواس پنج گانه می نشیند و یافته های حواس را قضاوت می کند، همان گونه کهمنطق به طور کلی تر فراتر از ساحت اندیشه می نشیند و آن را از در افتادن به سیاه چاله های سفاهت و جنون باز می دارد.
منطق اساساً برای حفاظت از فهم و درک و برداشت های ما از جهان طراحی شده و پاسخ گوی نیازهای ماست.
اساس منطق توجه به خود و نگه داشت ذهن و ضمیر خود از درافتادن در مسیر خطاست.
اخلاق اما اساسش دیگر خواهی است. گویا ما در اخلاق خود را وامی گذاریم و به دیگری توجه می کنیم و اوج اخلاق ایثار است یعنی مقدم داشتن دیگری بر خویشتن. گفته اند قانون اساسی اخلاق این است که آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسندی اما عمل به مقتضای این قانون در نهایت به معنای مقدم دانستن دیگری بر خویشتن است زیرا مراعات حقوق همگان ما را از جلب منفعت شخصی باز می دارد و رعایت دقیق این قاعده امکان های ما را برای رسیدن به خواسته های خودمان کم می کند یا بالاجبار ما را از انباشت منافع در اطراف خود باز می دارد.
بسیاری از یافته های ما و به دست آوردن منافع فردی مان حاصل پشت سر نهادن این اصل اخلاقی است. انسانی که خود را برای رسیدن به منفعتی جلو می اندازد طبعا این اصل اخلاقی را مورد بی توجهی قرار می دهد و اساسا رعایت قانون اساسی اخلاق امکان هیچ برتری را برای آدمی باقی نمی گذارد.
آیا انسان منطقی الزاما انسانی اخلاقی هم هست؟
نه!
انسان منطقی می تواند در جهانی یکنفره به تعامل با قوانین و مقررات هستی بپردازد و در مسیر این تعامل خود را با جهان هماهنگکند و یا جهان را با خود هماهنگ کند و بیشترین منفعت را متوجه خود نماید اما انسان اخلاقی در جامعه ذیشعور تکنفره امکان تحقق ندارد و اخلاق حتما مستلزم وجود دو نفر است تا در لحظه تعارض منافع نقش خود را در تعدیل خواسته ها ایفا کند.
انسان شاعر کیست؟
انسان شاعر انسانی فرارونده است که احساس می کند پشت دریاهای منطق شهری است و قایقی می سازد از جنس واژه ها و می اندازد به آب و به پشت دریاها می تازد برای رسیدن به شهری دیگر.
انسان شاعر برای کشف ساحت های ناشناخته وجود تلاش می کند و از چارچوب ها فرار می رود. هر چهمنطق تلاش می کند تا ذهن را در چارچوب نگه دارد شعر تلاش می کند تا اسطوره چارچوب را بشکند و از همه چیز اسطوره بسازد. منطق چارچوبی اسطوره شده است. انسان های منطقی شکستن این اسطوره را روا نمی دارند و منطق دانان و فیلسوفان تفکر را منحصرا حاصل عمل بهمقتضای این اسطوره می دانند و انسان شاعر می کوشد تا ببیند پشت دیوار این اسطوره چه خبر است و پشت این دریاها چه گونه شهری است؟
نسبت شاعری با منطق دانی چیست؟
اختلاف منطق و شعر را می توان در همان اختلاف تاریخی عشق و عقل صورت بندی کرد
عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوش تر از صیادی است
منطق و عقل اقتضای صیادی دارد و عشق و شعر آدمی را صید می خواهد صید بودن یعنی شکار شدن در دام های نهاده در گوشه های مخفی حیات و صیادی یعنی دام نهادن و شکار کردن.
انسان هم زمان می تواند منطقی، اخلاقی و شاعر باشد؟
انسان جامع همه اضداد است چون می تواند نقش های مختلف بپذیرد این هر سه نقش را هممی تواند ایفا کند و اصلا این نقش ها جز در وجود آدمی در جای دیگری ظهور و بروز ندارند.
انسان ها در لحظه های زندگی لحظه ای منطقی، لحظه ای اخلاقی و لحظه ای هم شاعرند.
منبع/ کانال تلگرامی نویسنده