رسول سعادت نیا- وکیل پایه یک دادگستری
مهر که آهنگ رفتن میکند و آبان گام به گام به خانهها سرک میکشد شهر شاعر میشود و در درخشش خورشید و رنگهای پاییزی، قلمها سر از پای نشناخته و بر برگ برگ لحظهها به سماع بر میخیزند و ترانهی زندگی میسرایند و دیوارههای کاهگلی رهگذران را مست بوی باران میکنند.
به مناسبت شغل همسرم که در کسوت پر شوکت آموزگاری با نونهالان مرزبوم سرکار داشت، در سی سال عمری که از زندگی مشترکمان سپری شد هرگز مجال یک مسافرت پائیزی برایمان میسر نگردید. لیکن امسال درپی بازنشستگی ایشان، سالی متفاوت رقم خورد تا فرصتی باشد برای نگاهی مشترک به فصل پُر زَرق و برق پائیز، فصل هزار رنگ دلپذیر، فصل همراهی آب و آتش، فصل جوشش و خروشی دیگرگون به آهنگ سکوت خفتن دانهها به آغوش خاک.
بدین روی، رخت سفر بستیم و به دیدار دوست جانی سال های دور از دسترس ایام تحصیل دانشگاه شتافتیم. اینک از زادبوم آن عزیز فرزانه در دامنهی «بندپی» به دیواره البرز مینگرم و به چشمان «دماوند» خیرهام که در لابه لای کلاه سپید برفی خود، حسرت تنپوش برفهای سالهای پیش و پیشتر را در چین چین دامنش با دردآشنایان زیستگاه به گفتگوست.
دردی که ریشه در بحران عدم آگاهی جمعی و سودجویی عدهای دارد. دردی که حتی اگر با حسن نیتی تمام بدان بنگری و به خود بقبولانی که رد سوداگری در آن نباشد نشان از ندانم کاریهای بسیار دارد. ندانمکاری که با ناآگاهی محلیهای آن سامان و منفعت طلبی سودجویان همراه شده تا جنگلها به مراتع و مراتع به ویلاها تبدیل شود و با شتابی تند و تیز در دل جنگلها رسوخ کرده و تا ستیغ دیوارهی سبز البرز پیشروی نموده و شهرکهای ییلاقی، خانهی أمن درختان هیرکانی را به تاراج و آشیانهی حیات وحش را ازبین ببرد.
اندوهناکتر آنکه از رسانهها میشنوی و میخوانی که گروهی به ناگزیری برای رفع آلودگی هوا به نماز استسقا (طلب باران) روی آوردهاند نمازی که به اجابت نخواهد نشست مگر آنکه از کردههای خود پشیمان و در بازنگری و اصلاح آن کوشش کنیم و ره راستی و درستی برگزینیم زیرا مگر میشود سرچشمه باران را ناسپاسانه به خاکستر نشاند و انتظار باران داشت؟! مگر غیر از این است که جنگلها، ریهی زمین و بانی و باعث بارانند و از ریهی سوخته، جز دود و آه چیزی برنمیخیزد.
باورکردنی نیست که در باغستانها به جهت گرمی زمین به فصل پاییز؛ شاخهها،پرشکوفهاند!؟ و شکوفههای نابهنگام نوید بهار نیست که نشان از خزان غمبار بیخزانی است. خزانی که در آن از سردی هوا و بارش باران و برف، خبری نیست و شاخهها زیر برگها تیرهگون سیاه پوشانند و تیرگی فردای همهی زیستمندان را نشان میدهند.
بی سبب نیست که جنگل هیرکانی «الیت» در آبان، ماه آب، در حریق آتش میسوزد!!؟. باید از خود پرسید ما درپی چه هستیم که اینگونه برای سیاه بختی خود بپاخاستهایم!؟
نمی دانم اگر امروز شاعر شهیر «حریق خزان» میبود با دیدن این خریف بی حریق و دیدن مرگ جنگل، چه میسرود؟! بیگمان اگر حجم قوانین محیط زیستی به زبان میآمدند فریاد سر میدادند که قوانین حفاظت از جنگل ها و مراتع بیشتر از آنکه برای دشتهای بیآب و علف مناطق گرمسیری جنوبی چون بوشهر بوده باشد برای جنگل های سربه فلک کشیده هیرکانی البرز و بلوط زاگرس بود تا دست زیادهخواهان را از دامن ریههای زمین کوتاه کنند و در گسترش جنگل همت نماییم اما افسوس زمینخواران به جنگلهای بیبدیل و مراتع سرسبز تاختهاند و شوربختانه در سکوت همگانی و بعضاً همراهی، همه با هم زیستگاه سالم را باختهایم.
همچنان که شهرکها و ساختمانهای ساختهشده در دل جنگلها را مینگرم با خود حجم پروندههای اختلافی بین امور اراضی و منابع طبیعی و کشاورزان دارای اسناد اصلاحات اراضی را مرور میکنم و پروندهها چون سکانسهای فیلمی در خاطرم عبور میکنند و فراموش ناشدنیاند.
از یاد نمیبرم در اواخر دهه هفتاد در مقطع کارآموزی وکالت، پیرمردی کشاورز به دفتر وکیل سرپرستم زنده یاد محمدمهدی معتمدی مراجعه نمود و از اینکه زمینش را ملی اعلام کردهبودند خواستار طرح دعوی و پیگیری شدند زمینی در پیرامونی روستای آباد اهرم که تنها دارایی او بود که به جهت نداری مدتی در آن زراعت نکرده بود و آن را ملی اعلام کرده بودند...!؟ زمینی که اگر به او پس داده میشد امید به خانه بی رونق سالخوردهای برمیگشت و ماندهام چگونه خاطرات گیر و دارهای تلخ برائت از اتهام تصرف عدوانی اراضی ملی و اثبات مستثنیات بودن زمین تحت سند اصلاحات ارضی موروثیامان را که در دهه شصت برایمان رخ داد را فراموش نمایم.

چگونه میتوان از اجرای طرحهای هادی مسکن در زمین تحت اسناد اصلاحات اراضی مردمان دیارم را که با تمسک به اعلام ملی، از دستشان خارج شد را از یاد برد.
براستی چگونه از عدم اجرای صحیح قوانین آه از نهان بر نخیزد وقتی می بینی زمینهای مستثنیات تحت قانون اصلاحات اراضی به اراضی ملی و جنگل های و مراتع ملی به اراضی مستثنیات بدل میشوند و با وجود حجم گسترده قوانین و مقررات حفاظت از جنگل ها و مراتع، خانهی امن حیات وحش ایران زمین، جنگلهای البرز و زاگرس رو به کاستی و نابودی است.
پانوشت:
«فریدون مشیری» شاعر شهیر معاصرسراینده شعر حریق خزان ( ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – ۳ آبان ۱۳۷۹)
ویکیپدیا: آتشسوزی جنگل الیت، در جاده چالوس،یکی از شدیدترین حوادث زیستمحیطی در استان مازندران ایران، از شامگاه ۱۰ آبان ۱۴۰۴ آغاز شد و بخشهای وسیعی از جنگل های هیرکانی حفاظتشده الیت که قدمتی ۲۵ تا ۵۰ میلیون ساله دارند را در نزدیکی مرزنآباد و شهرستان چالوس به آتش کشید.
به گزارش خبری تسنیم در٢٢ اسفند ١۴٠٠ به نقل از سید محسن طباطبایی مزدآبادی در دبیرکل وقت انجمن علمی اقتصاد شهری ایران:« حدود 2 میلیون هکتار از جنگلهای شمال کشور امروزه محل تاخت و تاز ویلاسازان و جنگلخواران قرار گرفته است و تخمینها حاکی از آن است که پوشش جنگلی مازندران طی 50 سال گذشته نصف شده است.»
به گزارش سایت تابناک در ٢٠ مرداد ١٣٩٩: «خزان درختان جنگلی در شمال کشور سالهاست که شروع شده و حداقل در ۴۰ سال اخیر سطح جنگلهای هیرکانی از سهمیلیون و ۶۰۰ هزار هکتار به حدود یکرمیلیون و ۸۰۰ هزار هکتار یعنی تقریباً به نصف رسیده است.»