موسی؛ از شوق رسیدن و شور تلاش تا کوچی تلخ و ملال آور!
باز کردن زخم ۸ ساله که محنت و ملال زایید را وامی‌نهم اما باید پذیرفت دنیا همین قدر تلخ و بی رحم است، همین‌قدر، غیرقابل پیشبینی؛ موسایی که رویاها برای خود، خانواده، روستا و بخش دیده بود این چنین بهت آور و تلخ رفت تا خاطرات روزهای بودنش را بارها و بارها مرور کنیم و مرور کنند.
كدخبر: 192679
1404/09/14

مصطفی ارجمند

گفت ۴ سال است که برای گرفتن اعتبار، چانه زنی کرده ام و دروغ چرا، دوست دارم در این دوره هم، عضو شورای بخش مرکزی باشم تا به روستای خودم و بخش مرکزی کمک کنم و ثمره‌ی تلاش هایم را ببینم.

ماجرا اما به قرعه کشی رسید و موسی از عضویت شورای بخش مرکزی جاماند؛ هر چند که موسی با بدون شورای بخش هم، کاربلدتر از آن بود که به خواسته هایش نرسد.

ماجرا به سال ۹۲ برمی گردد، من و موسی به تازگی عضو شورای روستاهای مان شده بودیم؛ من روستای بندانو و او روستای چاهه. البته که موسی سابقه شورایی داشت و سری میان سرها، اما من جوانکی ناپخته بودم که رویاهایی بزرگ داشتم، رویاهایی که سال ها بعد لابلای غم نان و زندگی، رنگ باخت و کوچکتر و کوچکتر شد.

هر روستا یک نماینده برای تعیین ۵ عضو شورای بخش معرفی می کرد. موسی از چاهه معرفی شده بود و من از بندانو. بیش از ۳۰ نماینده‌ی روستا باید در انتخابات شرکت می کردند تا ۵ عضو شورا انتخاب شود. با شور جوانی خودم را به جمع ۵ عضو شورای بخش رساندم.

در انتخابات، ناصر حاتمی و بهروز افتخاری‌ِ پرسابقه، نفر اول و دوم شدند و من و مصطفی نصیری سوم و چهارم و دو نفر پنجم و ششم، رای شان یکی شده بود؛ موسی وطنخواه و محمدباقر رفیعی پور.

اینکه اولویت با کیست به محل بحث تبدیل شد؛ از ایثارگری و مدرک تحصیلی گرفته تا قرعه کشی و ...

بخشدار مرکزی جم، مسلم سلیمانی بود؛ آخرین بخشدار دولت احمدی نژاد در جم و فرماندار کنونی دولت پزشکیان در تنگستان، که البته چند روز بعد در اقدامی «متکی وار» توسط عبدالرسول زارع، آخرین فرماندار دولت احمدی نژاد برکنار و سید مجید حسین زاده جایگزینش شد.

تماس ها با وزارت کشور برای تعیین نفر پنجم ساعت ها به طول انجامید، موسی و محمدباقر هر کدام دلایلی داشتند که نمی خواستند از شورای بخش کناره بگیرند. موسی می گفت طی سالیان شورایی گذشته، کانال های ارتباطی خوبی با مسئولان استان و کشور ایجاد کرده ام و بودنم برای به ثمر رسیدن آرزوهایم برای روستا و بخش ضرورت دارد و محمد باقر هم می گفت دانش و توان بودن در جمع شورای بخش را دارم و دوست دارم در این فضا حضور داشته باشم.

توافق نشد تا نهایتا کار به قرعه رسید و موسی از شورای بخش بازماند اما آن دوره شورا برای موسی تلخ تر از آنی بود که خودش یا دیگران تصور کنند.

چند سال بعد، موسای شورا، در پی موضوعی شورایی، پایش به پرونده ای تلخ و پر از محنت باز شد؛ پرونده ای که دو روز پیش و با کوچ ناگهانی اش از دنیا، بسته شد، مثل پرونده‌ی رویاهای بلندش برای چاهه، برای جم...

باز کردن زخم ۸ ساله که محنت و ملال زایید را وامی‌نهم اما باید پذیرفت دنیا همین قدر تلخ و بی رحم است، همین‌قدر، غیرقابل پیشبینی؛ موسایی که رویاها برای خود، خانواده، روستا و بخش دیده بود این چنین بهت آور و تلخ رفت تا خاطرات روزهای بودنش را بارها و بارها مرور کنیم و مرور کنند.

روحش شاد و یادش گرامی

منبع: