کد خبر : 130452       تاریخ : 1400/05/26 17:05:12
تحول در نظام آموزشی؛ از حرف تا عمل

تحول در نظام آموزشی؛ از حرف تا عمل

علی امامی - دبیر دبیرستانهای بوشهر و پژوهشگر حوزه ی تعلیم و تربیت

وقتی صحبت از تحول می کنیم؛

قرار نیست

همان آدمهای قدیم لباس نو بپوشند و از تحولی حرف بزنند که ابدا آنرا باور ندارند

قرار نیست

همان نهادها، شوراها و رویه های برنامه ریزی به کار خود ادامه دهند و فقط به ظاهر دست پخت گذشته ی خود را نقد کنند.

اگر صحبت از تحول در نظام آموزشی کشور می کنیم

تحول یعنی، دگرگونی در همه ی ابعاد، در همه ی ساختارهای ناکارآمد و حذف تمامی رویه ها و روندهای دست و پا گیری که نظام آموزشی را به این روز انداخته اند.

یعنی هرس درخت تنومند نهاد تعلیم و تربیت از شاخه های خشکیده  و برگ و بار اضافه که به صورت پیوست های ناجور، آنچنان بر شاخه های اصلی این درخت اصیل پیچیده اند، که فرع را عیان و‌ اصل آن را نهان کرده اند و راه نفس کشیدن بر نظام آموزش عمومی کشور را بسته اند.

به زبان ساده کارویژه ی اصلی نهاد تعلیم و تربیت را مرور کنیم.

و از خود بپرسیم؛

آیا ساخت، نوسازی و تجهیز مدارس وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

آیا ساماندهی، لباس و سرویس ایاب و ذهاب دانش اموزان، وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

آیا تبلیغ برنامه ی نهادهای مختلف و نواختن زنگ های متعدد آنها وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

آیا گدایی از اولیا و نهادهای متمول، برای اداره ی مدارس، وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

آیا آماده سازی همه ی فراگیران برای ورود به دانشگاه وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

آیا احداث ورزشگاه و مهمانسرا و درمانگاه و بسیاری از زیرساختهای غیر مرتبط دیگر، وظیفه ی آموزش و پرورش است؟

(هرچند در ساختار تمامیت خواه سازمانی کشور سازمانها میخواهند، کوچکی از همه ی سازمانها را در خود داشته باشد اما همین تمامیت خواهی یکی از چالشهای اصلی مدیریت کلان کشور است که باعث فساد بین دستگاهی، عدم شفافیت، کاهش شأن نظارتی و هزینه های غیر مرتبط و سنگین به دوش نهادها و مخصوصا آموزش و پرورشی شده که برای وظایف اصلی خود، با کمبود منابع مواجه است.)

اینها و‌بسیاری از سوالات دیگری که پاسخ قاطعش منفی است

آنچنان منابع زمانی و مالی آموزش و پرورش را مصروف خود کرده

که جایی برای پرداخت به وظیفه ی اصلی نظام آموزشی، که همانا «تربیت نسل آینده برای زندگی بهتر و پرورش نیروی انسانی کارآمد برای توسعه کشور» است را باقی نمی گذارد.

جایی که برنامه درسی و خروجی چند ده ساله ی آن نشان می‌دهد

برنامه ی درسی چقدر  از این هدف دور بوده و از نیازهای اصلی جامعه و کشور ما فرسنگ ها فاصله دارد.

همه ی آن نباید های غیرضرور و بایدی که نامطلوب است، ما را به فکر تحول بنیادین در نهاد آموزش انداخته که به زبان ساده

حذف همه ی نباید ها و تحول اساسی در همه ارکان برنامه درسی را ضروری می نماید.

جایی که تغییر همه ی آدمها، شوراها، کمیته ها، رویه ها و همه ی آنچه از آغاز تا پایان در تولید برنامه دخیل هستند، واجب عینی می نماید.

وگرنه تحول  می شود در حد تغییر مختصر چند کتاب درسی و ظاهری متفاوت از برنامه های سابق

 در حالی که باید بپرسیم

آیا در دنیای امروز

تنها منبع آموزش، کتاب است؟

و تنها فضای آموزش، کلاس است؟

و تنها عامل آموزش، آموزگار؟

و خیلی کلانتر، تنها نقش آفرین فرایند آموزش، نهاد آموزش و پرورش؟

یا اینکه نهادهای مختلف دولتی و اجتماعی باید حول نخ تسبیح آموزش و پرورش، نقش خود را در زمینه آموزش، ایفا کنند، طوری که معلم در این فرایند، نقش راهبر آموزشی دارد و مدرسه به عنوان پایگاه اصلی آموزش است. 

قرار  علم دانشگاهی این بود که در هر تیم برنامه ریز درسی، از هر پنج نفر سه عضو معلم باشد، باز به قرار همان علم دانشگاهی معلم در این استاندارد، به کسی اطلاق می شد که هم اکنون معلم است نه آن کسی که سالیان دور معلم بوده و اکنون در مسولیت های اداری است.

بیان جزییات این بند به درازا کشیدن بحث است، لکن مخاطب هوشیار به اشاره می داند.

قرار همان علم دانشگاهی این بود که هر تغییری، لااقل با بازآموزی معلمان برای همراهی و اجرای درست آنها همراه شود

و چه قرار ها که در همان علم دانشگاهی بود و در عمل برای معلمان بر زمین ماند...

با همه ی اینها،  تمام  برنامه ریزی، سیاست گذاری، تربیت معلم، تولید محتوا و منابع، روشهای اجرا و به نوعی همه ی برنامه ی نظام آموزشی از صفر تا صد توسط اساتید حوزه و دانشگاه، که بر کرسی های مختلف تصمیم سازی و سیاست گذاری نظام آموزشی و یا ساختار کلان آموزش و پرورش تکیه زده اند، تدوین می شود و حتی اجرای آن توسط خود آنها پایش می شود و معلم در این دیدگاه فقط عامل اجرایِ بی کم و کاست است.

‏ ‏لکن همواره خود این برنامه ریزان و سیاستگذاران، منتقدان اصلی نظام تعلیم و تربیت عمومی هستند و به نوعی مزه ی  آشی را که خودشان پخته اند، را نشانه می روند. ‏ ‏

 ‏نگارنده خود به عنوان معلم، در بسیاری از سمینارها و همایش ها، مولفین کتب درسی و برنامه ریزان آموزشی را دیده که بین معلمین حضور پیدا می کنند و بجای پاسخگویی نسبت تالیف و برنامه خود، در عین تعجب مشغول سخنرانی می شوند.

 ‏ ‏گویا همیشه نوبت آنهاست که بنویسند، بگویند و نقد کنند و هیچ گاه پاسخگو نباشند و توپ ضعفها و کمبودها را همیشه در زمین معلمی بیندازند که خود پرورده اند و محتوای تدریس و روش تدریس و .‌..را دستش داده اند و اجرای بی کم و کاستش را پایش کرده اند.

 اساتیدی ارزشمند که به واسطه فاصله عملیاتی با مدرسه و کلاس مدرسه ، در حد نظریه ها و فرضیه های دانشگاهی مانده اند و برای معلمانی که علم و مدرک دانشگاهی و دانش عملیاتی را توامان دارند، تولید برنامه می کنند و مصرانه، سعی در اجرای کامل آنها دارند. ‏

این تعداد معلمان در کشور محدود نیستند و به جرات تعداد آنها در هر استان اگر از اعضای هیئت علمی دانشگاه ملی آن استان بیشتر نباشد، کمتر نیست.

اما نفوذ بیش از حد دانشگاه و توهم بیش از حد تر جامعه در مورد آن، باعث شده همیشه در گوشه بمانند و بار  دانایی و آگاهی و عدم فرصت استفاده از آن برای حل مشکلات دستگاهی که به آن عشق می ورزند را تا سالها بر دوش خود حمل کنند.

صد افسوس که در نظام آموزشی فعلی کشور،  شمع شب افروز و شأنیت پیغمبری فقط برای تعارفات کلیشه ای بکار می رود و معلمان حقیقتا چونان عمله هایی، موظف به اجرای بی کم و کاست برنامه هایی پر از اشتباه هستند که پا روی زمین واقعی ندارند و در سرنوشت آینده فراگیران کمترین اثری نمی گذارند. خیر و توفیق که هیچ، بلکه مانع شکوفایی استعدادها و توانمندی های نسل آینده ساز کشور نیز هستند.

و آه و دریغ که آنان، برای اجرای صد در صد این برنامه های سراسر اشتباه، از سوی وزارتخانه و سازمان و مدرسه و مدیر و فلان مسول و  اولیا تحت فشارند و باز به اشتباه همه ی آن ها، پیامدهای ناشی از این برنامه ها را ناشی از کم کاری معلم و نه ضعف بنیادین برنامه ای می دانند.

شاید یکی از محاسن پیشنهاد یک هیئت علمی دانشگاه در رشته ی فلسفه ی تعلیم و تربیت و بدون تجربه آموزش و پرورشی، به نام آقای باغ گلی، و بیان دیدگاه های ایشان در همین چند روز، بار دیگر، مهر تاییدی باشد بر این نوشتار که نظریه پردازی دانشگاهی ، به تنهایی نه تنها نمی تواند برای نظام آموزشی تحول آفرین باشد بلکه با ادامه مسیر اشتباه گذشته وضعیت را بدتر خواهد کرد.

مخلص کلام آنکه

وقتی حرف از تحول می شود

تحول در ساختار مالی

تحول در ساختار اداری

تحول در ساختار سیاستگذاری

تحول در ساختار برنامه ریزی و اجرا

تحول در ساختار تولید منابع و محتوا

تحول در رشته ها و علوم آموزشی

تحول در تربیت نیروی انسانی

تحول در نوع نگاه جامعه به آموزش

تحول در نوع نگاه حاکمیت به آموزش

و تحول در همه ی اجزای دیگر، نظام آموزشی را شامل می شود

وگرنه نگاه بخشی و واگذاری بخش های دیگر تلاشهای هرچند زیاد ما را بی اثر می گذارد.

بدیهی است شورا و کسانی  که تصمیمات ایشان تا الان نظام آموزشی،  را به این روز انداخته،نمی توانند برای تحول در نظام آموزشی، سندی تصویب کنند و اسمش را بگذارند، سند تحول بنیادین، اگر با اسم ها تحول اتفاق می افتاد الان وضعیت این نبود.

 

 


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=130452

نظـــرات شمـــا