حسام حق پرست
کلام آخرین!
روزِ وداعِ یاران!
وَ... بدرود؛ یار!
جمعی راهی می شوند؛ غمگنانه و خسته!
همین بود این سرای سپَنج!؟
و دیگر هیچ!
می خوانند و می روند و جار می زنند...
خیال و خاطره ای پیش چشمانت می گذرد وَ صدا...صدا...صدای یک صبحِ نامحرم که دمّام می شود!
و لحنی رازناک و تاریخی کشیده می شود بر گلو تا همگان، رفتن را بیشتر دریابند!
صدق اللهُ صدق المرسلون ...
هم آواییِ اهالی بندر با دردِ و داد! که ذات و زمان و زبانِ هنر را با خود دارد!
چهارگاه؛سئوال و جواب می شود!
و چه آشناست اینهنگامه با کوی و کوچه های شِکِری.
این آوا و نوای پیچیده در خانه ها و در و دیوار آن از سال های دور و ساکنانش چه این نغمه را خوب شنیده و می فهمند.
وَ قرآن که مایه و لحنش هوای همین بندر را دارد و تو در هیچ جای دیگر نمی شنوی!
*لحنِ بوشهری!*
وَ چه شنیده ها که رفته و چه ناشنیده ها که مانده از آن همه سوز و صدا زیر درختانِ بابل و گل ابریشم قبرستانِ شِکِری!

منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=152971