کد خبر : 167321       تاریخ : 1402/12/26 12:25:37
سفر به هند؛ سرزمین اساطیر و اسرار (بخش دوم)

سفر به هند؛ سرزمین اساطیر و اسرار (بخش دوم)

گذشت زمان در هند بسیار متفاوت است. مردم هند بدون کوچک‌ترین اعتراضی ساعت‌ها در ترافیک و شلوغی سطح شهر با خوش‌رویی دوام می‌آورند. قطار در شهری بین راه به دلیل نامعلومی متوقف می‌شود و تو نظاره‌گر ترافیک طولانی اتومبیل‌ها می‌شوی. رانندگان اتومبیل‌ها، توک توک‌ها و موتورسیکلت‌ها در کمال آرامش منتظر و مسافران هم بدون نگرانی در انتظار حرکت قطار بودند.

اسماعیل جاشویی

شبه قاره‌ی «هند» بسیار وسیع است و شبکه‌ی راه‌آهن همچون رگ‌های خون در این شبه قاره، شهرها و روستاها را به هم متصل می‌کند.

در قطار نشسته‌ای و مقصد، شهر مقدس سیک‌ها یا همان «امریتسار» است. ایالت پنجاب، جایگاه این مذهب می‌باشد. ازقرن پانزده میلادی این مذهب شکل گرفته و به نسبت هندوها که مذهب‌شان قدمت هزاران ساله دارد، مذهب جدیدی محسوب می‌شود.

درون قطارهای هند، امکان نزدیک شدن مردم به یکدیگر را بیشتر می‌کند. مردم هند بسیار مهربان، پذیرا و البته کنجکاو هستند. دختر بچه‌ هایی دو قلو روی صندلی پشتی نشسته‌اند و مدام به بهانه‌های مختلف می‌خواهند سر صحبت را باز کنند. با لبخند واکنش نشان می‌دهی. مدام می‌پرسند و در نهایت پدرشان هم به جمع اضافه می‌شود. با او که به گفت و گو می‌پردازی، در می‌یابی که تحصیلات بالایی دارد. روند پرسش‌ها و پاسخ‌ها، زمان سپری کردن مسیر را که به دلیل اعتراضات کشاورزان و تغییر مسیر  از ۸ ساعت به ۱۲ ساعت رسیده، لذت‌بخش می‌کند.

  

گذشت زمان در هند بسیار متفاوت است. مردم هند بدون کوچک‌ترین اعتراضی ساعت‌ها در ترافیک و شلوغی سطح شهر با خوش‌رویی دوام می‌آورند. قطار در شهری بین راه به دلیلی نامعلوم متوقف می‌شود و تو نظاره‌گر ترافیک طولانی اتومبیل‌ها می‌شوی. رانندگان اتومبیل‌ها، توک توک‌ها و موتورسیکلت‌ها در کمال آرامش منتظر و مسافران هم بدون نگرانی در انتظار حرکت قطار بودند. برخی افراد هم آرام وارد قطار می‌شدند و از در رو به روی‌شان بیرون می‌رفتند. بعد از حدود نیم ساعت، قطار به حرکت‌اش ادامه می‌دهد. نرسیده به مقصد در طبیعت بکر مزارع و درختان بیرون شهر، ناگاه با کوره‌های آجر پزی مواجه می‌شوی. کوره‌های بلند همچون مناره‌‌های دایره شکل بودند و در فاصله‌های دور از هم قرار داشتند. در مه همیشگی، این غول‌های آجری‌ منظره‌ای شگفت‌انگیز را به وجود آورده‌اند.

به «امریتسار» می‌رسی. ایستگاه‌های قطار در هجوم افراد با ظاهر و پوشش متنوع و رنگارنگ، یک جاذبه‌ی فرهنگی محسوب می شوند. با «ریکشا» به هتل می‌روی؛ دوچرخه‌‌ای که اتاقکی کوچک برای حمل یکی دو مسافر به آن متصل است.

در هتل کمی استراحت‌ می‌کنی و برای دیدن معبد طلایی سیک‌ها به راه می‌افتی. در خیابان گروهی با لباس و دستار خاص سیک‌ها و شمشیری بزرگ را می‌بینی. رهبرشان با ریش سفید و دستارزرد رنگ و چوبی بلند در دست، جثه‌ای کوچک‌تر نسبت به بقیه دارد. ده نفر دیگر با دستار و شال دور کمر آبی رنگ و سه نفر دیگر هم با دستار و شال‌های به رنگ نارنجی بودند. بیشترشان خنجری بر کمر داشتند و یکی هم شمشیری بزرگ در دست داشت. این خنجر و شمشیر در نماد مذهب سیک دیده می‌شود. دوربین را برای ثبت عکسی به سوی‌شان می‌گیری و در کمال شگفتی رهبرشان با صدای بلند شروع به خواندن دعا یا شاید ذکر می‌کند. هم زمان تمامی گروه با تکرار جملاتی به رهبرشان پاسخ می‌دهند. سپس می‌ایستند تا از یکایک‌شان عکس بگیری. سیک‌ها موهای سر را با دستاری‌ به شکل خاص می‌پوشانند. شاید این زائران معبد طلایی از راه دور برای زیارت با همراهی پیرشان تا «امریستار» آمده‌اند. با بر هم نهادن دو دست از ایشان تشکر می‌کنی و آنها هم با اوج گیری طنین ذکرشان از تو خداحافظی می‌کنند.

مسیر را ادامه می‌دهی و کمی جلوتر به یک کتاب‌فروشی جذاب می‌رسی. سه پیرمرد سیک با ریش‌های بلند سفید در این کتاب‌فروشی نشسته‌اند. هر سه انگار از اعماق تاریخ هند همچون عکسی تاریخی در جلو چشمانت قرار دارند. با خوش‌رویی اجازه می‌دهند از آنان عکس بگیری.

 در نزدیکی معبد به دو جوان سیک یکی با دستار آبی و دیگری خاکستری برخورد می‌کنی که سربند نارنجی با علامت خاص‌شان می‌فروشند. برای داخل شدن به معبد باید موهای خود را با این سربند بپوشانی. یکی از آنها سربند را به روی سرت می‌بندد.

غروب به معبد طلایی وارد می‌شوی و شکوه آن به یکباره تو را در بر می‌گیرد. معبد احاطه شده در رنگ نارنجی میان دریاچه‌ای که گرداگردش قسمت‌های دیگر معبد با معماری منحصر به فرد قرار دارند. جمعیتی عظیم برای زیارت در حال رفت و آمدند. همراه جمعیت به حرکت ادامه می‌دهی و وارد سالنی وسیع می‌شوی و می‌بینی همه در حال غذا خوردن هستند. سیک‌ها در معابدشان به تمام زائران غذا می‌دهند. سیل جمعیت، تو را به پیش می‌راند. افرادی که به صورت داوطلبانه مسئول پخت و توزیع غذا هستند به این حضور نظمی عجیب می‌دهند. یک نفر با طنابی در دست، هر بار تعدادی را جدا و به داخل سالن اصلی هدایت می‌کند. مسیر قرار گرفتن افراد و شیوه‌ی نشستن به صورت یک ردیف روی زمین را افرادی دیگر بر عهده دارند. به محض نشستن، گروهی دیگر ظرف‌های غذا را می‌آورند و با سطل‌های بزرگ به سرعت غذاها را در ظروف قرار می‌دهند. قاشق و چنگالی در کار نیست و همه با دست شروع به خوردن می‌کنند. چند خورشت بسیار خوشمزه را با نان می‌خوری و در همان حال محو تماشای سرعت عمل مسئولین سالن می‌شوی. پس از صرف غذا همه ظرف خودشان را برمی‌دارند. برای تحویل ظرف‌ها، انبوه جمعیت با نظم بی‌نظیر در صف هستند و تو به سرعت جلو می‌روی و ظرف‌ات را تحویل می‌دهی. هنگام بیرون آمدن از سالن، آشپزخانه‌ی بزرگ معبد را می‌بینی. مشاهده‌ی تعدادی بی‌شمار از آشپزها کنار دیگ‌های بزرگ در حال پخت خورشت‌ و نان تو را شگفت‌زده می‌کند. بعد محل شست و شوی ظروف و کسانی که با دقت و وسواس مشغول کار هستند را می‌بینی. این مراسم داوطلبانه انجام می‌گیرد. پذیرایی از زائران یکی از مهم‌ترین اعمال سیک‌ها است و جنبه‌ای مقدس برای‌شان دارد.

 عکس های بیشتری از این سفر را ببینید

  

  

  

  

عکس: اسماعیل جاشویی


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=167321

نظـــرات شمـــا