کد خبر : 187443       تاریخ : 1404/03/01 28:09
نقد نگاه چپگرایانه مهرآئین به انسان بودگی

نقد نگاه چپگرایانه مهرآئین به انسان بودگی

گفتمان چپ با برجسته کردن تضادهای درونی نظم‌های موجود در جهان تلاش می‌کند که آنها را ناکارآمد و دارای محدودیت های لاینحل به مخاطب خود عرضه کند و در این راه تلاش می‌کند تمام وجوه کارکردی این مفاهیم را کنار گذاشته و محدودیت‌ها را به شکلی اغراق‌آمیز مورد توجه قرار دهد

مسعود ساکی

مصطفی مهرآئین را به یقین می توان  یکی از مطرح ترین جامعه شناسان حال حاضر در ایران دانست که در رسانه ها و سوشیال مدیا توجه زیادی را به واسطه نقدهایی که در عرصه سیاسی ابراز داشته، کسب کرده است. و البته به واسطه همان نقدها و نظرات، در کنار موافقانش، مخالفان و منتقدانی جدی نیز پیدا کرده.

در این یاداشت نیز در حد توان نقدهایی در مورد برخی از نظرات ایشان مطرح شده است. کانت عقل را منبع مفاهیم و اصول پیشینی می داند و در شناخت علمی معتبر، نقش محوری برای عقل قائل است و دیوید هیوم  نیز با رد عقل گرایی محض تجربه را تنها منبع شناخت میداند که علم باید بر مبنای آن شکل بگیرد . در حالیکه مهرآئین  یکی از مهم‌ترین ابعاد انسانیت را منوط به نگاه غیرعلمی و صرفاً احساسی به دیگر انسان‌ها می‌داند و به تعبیر نویسنده‌ای به نام «رورتی» نگاه علمی را همچون نگاه دینی ناکارآمد تلقی می‌کند، به این دلیل که انسان را از «انسان بودگی» دور می‌کند ایشان در جای دیگر به گفته‌ای از «گابریل مارسل» اتکا می‌کند که در نگاه علمی انسان نمی‌تواند به مثابه انسان بیندیشد و تنها در دنیای داستان و تخیلات موجود در آنها انسان‌ها می‌توانند با انسان‌های دیگری که به عنوان مثال در جایگاه دزد، قاتل و مهندس و.... هستند، آشنایی و پیوند انسانی ایجاد کنند. مصطفی مهرآیین با وام گرفتن از «کریستوا» نویسنده بلغاری الاصل، فلسفه غرب را متهم به «این همانی» می‌کند و معتقد است که «این همانی» از نگاه ایشان به این معناست که دیگران را به خودمان تقلیل می‌دهیم. البته واقعاً نمی‌توان مشخص کرد که این تقلیل دادن دیگران به خودمان را چگونه باید فهم کرد؟ آیا احساسی غیر انسانی یا لا اقل نامطلوب است که از آن کنشی متناسب با مسائل جهان بشری حاصل نمی‌شود، که توان حل بخشی از مشکلات و مصائب بشری را داشته باشد؟ یا توان برساختن جهان ایده آلی که جامعه شناسی همچون «مهرآیین» و یا نویسنده‌ای چون «کریستوا» طلب می‌کنند را به شکل بالقوه در خود ندارد؟ در این صورت توجه به حقوق طبیعی، حق مالکیت، آزادی‌های فردی و حق حیات که از نتایج فلسفه غرب هستند و توانسته اند تا به امروز مسیر حرکت بشر را سرشار از تحولات بسیار سازنده و مثبت کنند و انسان را فارغ از جنسیت، نژاد و قومیت و سایر تفاوت‌ها شایسته حق حیات و حق آزادی بداند را چگونه کنشی باید معرفی کرد؟. 

مهرآیین از «کریستوا» نقل قول می کند که جامعه فرانسه را جامعه‌ای دموکراتیک نمی‌داند به این دلیل که جامعه‌ای متکثر است و نه متنوع و چون تکثر ناشی از عقل انسانیست، پس به همین اعتبار نمی تواند جامعه ای دموکراتیک باشد. و البته در جای دیگر گفته‌ای از آرنت نقل می‌کند که این بار داستان نویسی و داستان خوانی را به بیان هانا آرنت پیوند دهنده انسان و تکثر بر می شمارد. و مخاطب را چنان سردرگم و دچار درماندگی می‌کند که از درک مفاهیم ناتوان است و امکان فهم آنرا ندارد که تکثر را ناشی از چه چیزی درک کند ناشی از عقل یا ناشی از احساسات موجود در داستان‌ها و قصه‌ها؟

آیا بنا بر این روایت ها عقل بشری  قابل اعتماد نیست؟ آیا کمک انسان‌ها به دیگر انسان‌ها که ناشی از احساسات موجود در داستان های هنری هست، می‌تواند انسان بودگی را در کشوری محقق کند که رشد اقتصادیش در دهه اخیر نزدیک به صفر بوده و تورم بالای ۳۰ یا ۴۰ درصدی هر روز به جمعیت فقیر آن افزوده است آیا اساساً امکان حل مسائلی که انسان بودگی افراد جامعه را تحت تاثیر قرار داده، در چنین جامعه‌ای با توسل به داستان گویی و قصه نویسی ممکن و میسر خواهد بود و در مقایسه با چنین جوامعی، کشورهایی را باید تصور کرد که با پی ریزی اقتصادی مبتنی بر اصول علمی و در انطباق با واقعیت‌های موجود، تولید ثروت را ممکن کرده اند و درآمد سرانه شان سال به سال در حال افزایش است خدمات آموزشی و بهداشتی به شکلی مطلوب‌تر و فراگیرتر در آنها قابل دسترسی است. و تمام این دستاوردها با توسل به عقل بشری و درک محدودیتها امکان بروز یافته. اینکه  یک جامعه شناس با چنین تفکراتی راه حل مشکلات جامعه امروز ما را ایجاد  یک حاکمیت مبتنی بر دموکراسی مدرن می‌داند اولاً باید مشخص کند که دموکراسی مدرن از منظر ایشان دقیقا چیست و چه ویژگی هایی دارد و دیگر اینکه این دموکراسی را به چه شکل باید در یک جامعه با ویژگی های جامعه ما محقق کرد؟ آیا امکان تحمیل دموکراسی بر یک جامعه وجود دارد؟ و اگر دموکراسی باید در بستر جامعه حاصل شود مسیر تحصیل دموکراسی چگونه مسیری باید باشد. تمام این‌ها مواردی هستند که نوع بشر در بخشهایی از دنیا و در طول تاریخ با توسل به عقل بشری و در مکتب فلاسفه لیبرال به آنها دست یافته است و بخش دیگر از جوامع در مسیری امن به دنبال آن هستند هرچند که گفتمان چپ که ذاتاً گفتمانی انتقادی است اغلب با مفاهیم و نظم‌های کشف شده در تفکر لیبرال دچار تضاد است.

 گفتمان چپ با برجسته کردن تضادهای درونی نظم‌های موجود در جهان تلاش می‌کند که آنها را ناکارآمد و دارای محدودیت های لاینحل به مخاطب خود عرضه کند و در این راه تلاش می‌کند تمام وجوه کارکردی این مفاهیم را کنار گذاشته و محدودیت‌ها را به شکلی اغراق‌آمیز مورد توجه قرار دهد، هدف بسیاری از متفکران چپ ایجاد تغییرات بنیادین در ساختارهای اجتماعی موجود در جوامع بشری است ساختارهایی که بسیاری از آنها عامل ثبات و تحول در جوامع بشری از ابتدا تا به حال بوده است. و تداوم آنها در جوامع بشری ناشی از کارکرد موثر آنها بوده است، به همین دلیل از سوی افراد و جوامع به شکلی گزینشی برای پاسخ به نیازهای همان جامعه انتخاب شده‌اند و متفکران لیبرال نیز با پذیرش واقعیت‌ها و تکیه بر تجربه زیسته انسان‌ها در جوامع بشری همواره در تلاش برای بهبود شرایط موجود در انطباق با واقعیت‌ها بوده اند در حالی که گفتمان چپ با نادیده گرفتن واقعیت‌ها و دامن زدن به احساسات و رتوریک، در تلاش بوده و هست تا جامعه‌ای ایده آل و مبتنی بر عدالت اجتماعی را تصویر سازی کند و شاید به همین اعتبار است که داستان، قصه و ادبیات را بهترین ورطه و شاید تنها ساحت برای نشر افکار و تخیلاتی می‌داند که بدون توجه به واقعیات موجود، امکان برساختن جهان به شکل ایده‌آل و مبتنی بر احساسات و نه عقلانیت در آن مکان‌پذیر است و از قضا تنها راه حل عبور از مشکلات و محدودیت‌های جهان واقع را پذیرش راه حل‌های خود از سوی همگان می‌دانند و در  صورت نپذیرفتن ایده هایشان انسان‌ها را لایق استبداد و فاقد صلاحیت برای زیستن در دنیایی انسانی می دانند.

حال باید قضاوت کرد که تفکری چنین انحصار طلب چگونه می‌تواند منادی تکثر و تنوع برای رسیدن به دنیایی دموکراتیک باشد.


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=187443

نظـــرات شمـــا