کد خبر : 123712       تاریخ : 1399/10/16 11:35:42
والی محترم،انسان خوش مشربی است

والی محترم،انسان خوش مشربی است

والی ما بوشهری‌ها آدم خوش زبانی است. انسانی که حرفش را خونسرد و خیلی محترمانه می‌زند. سعی می‌کند با چاشنی دادن به حرفش، زهر نقدش و یا مقصود و منظورش را بردیواره‌ی جان و دل مخاطب نکوبد. با آرامش و تمأنینه می‌فرماید. خوب به یاد دارم که در مورد جاده‌ی ساحلی بوشهر به دیر، چقدروعده‌های پر از پیاز داغی را بیان فرمودند.

اسکندراحمدنیا

والی ما بوشهری‌ها آدم خوش زبانی است. انسانی که حرفش را خونسرد و خیلی محترمانه می‌زند. سعی می‌کند با چاشنی دادن به حرفش، زهر نقدش و یا مقصود و منظورش را بردیواره‌ی جان و دل مخاطب نکوبد. با آرامش و تمأنینه می‌فرماید. خوب به یاد دارم که در مورد جاده‌ی ساحلی بوشهر به دیر، چقدروعده‌های پر از پیاز داغی را بیان فرمودند.

عطر دل‌انگیز فرمایش دل‌انگیزش نشاطی خارق‌العاده را بر کوی و برزن ها پاشید.چنانکه شمیم دل‌نوازش حتی پرنده‌های آسمان را هم به‌وجد و شادی واداشت. گذشت وگذشت و هنوزهم می‌گذرد واین گذشت تا ظهور دولت بعد هم بی‌تردید خواهد گذشت و ماندگار خواهد ماند.

یک نمونه نیست ازهمایش‌های دل‌انگیز و وعده‌های فرحناک ایشان که بیان شود. العاقل فی‌الاشاره. مخاطبان حال و بعد یادها خواهند داشت از این نوع نرم‌سرایی و وعده سرودهای بسیار. باری امروز یک روز بارانی و زمستانی و با حال است. یکی ازبچه‌ها در حمام صدایش بلند می‌شود. مادرش رفته است سوپر مارکت سرخیابان. مادری می کنم و هم پدری. شیر منبع پشت بام را باز می‌کنم و نگاهی از پنجره به قاطی شدن ابرها می‌کنم و هرچه به ذهن و مخم فشار می آورم تا شاید متنی، شعری، لااقل یک آفرینی نثار خوش کلامی‌های والی محترم نمایم، فایده ندارد و نداشت.

افسرده و غمگین می‌نشینم و آهسته می‌نالم و با خود می‌خوانم: آب درآسمان و ما گرداگرد حمام می‌نالیم. همین دیشب خبر چند تصادف و واژگونی در منطقه را هم خوانده‌ام و هم شنیده‌ام. هرچه به مخ وامانده و کپ شده‌ام فشار می‌دهم که چه ساعت و چه روزی بود که از سوی کاخ سرخ استانداری اعلام و منتشر شد که با نظر کارشناسان جاده‌ی ساحلی هم بودجه ندارد وهم تاثیری اقتصادی وتغییری دراین ساحل نخواهد داشت وادامه‌اش (نقل به مضمون) به ‌جز حیف و میل مثلا بودجه و یا بیت‌المال، سودی دربر نخواهد داشت. ازجا بلند می‌شوم و می‌خواهم فریاد بزنم و بخوانم و با بانگ بلند بخوانم:آی آدم‌ها

که برساحل نشسته شاد و خندانید

ناگهان به‌خود می‌آیم وخانم خانه که متعجب و بر و بر نگاهم می‌کند: امروز چته؟ داری زهلمون می‌بری!

جوابی به خانم نمی‌دهم و می‌نشینم.

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ...خانم سریع بساط کنارم را به‌هم می‌زند و می‌گوید: مگر در توفان گیرکرده‌ای؟ و... دستم به چیزی خورد و برگشتم و...چایم ریخته بود!

اما باز هم می‌گویم ما والی محترم وخوش کلامی داریم!


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=123712

نظـــرات شمـــا