این هفته در همایش بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی سخنانی در باره ی روزگارِ خرابمان و نیازمان به فردوسی گفتم و بعد از آن سخنرانی _ که مشروح آن در همین شماره این هفته نامه چاپ شده است - خیلی از حاضران آمدند و درد دل ها کردند و از رنج های خویش سخن ها گفتند و از این همه فاصله که میان ما و اندیشمندان مان رخ داده گلایه ها کردند و پرسیدند که آیا شاهنامه ازالگویی از انسان سعادتمند ارایه می دهد؟ و من گفتم که شاهنامه فقط کتاب جنگ و رزم نیست، شاهنامه کتاب زندگیست. در این حال و هوا بودم که یادداشتی در باره الگوی انسان کامل در شاهنامه یافتم و اینک آن را با خوانندگان عزیزم در میان می گذارم، امیدوارم ما را به کار آید.
«بیشتر اندیشمندان و بزرگان انسان را به گونهای خواسته ترسیم نمودهاند و برای این انسان نمونهی خود، خصوصیاتی برشمردهاند و قالب اوقات نیز به داستان و تمثیل روی آوردهاند. به طور مثال عطار انسان نمونهی خود را از هفت منزل گذرانده تا به سیمرغ رسانده و آگاه بر قاف خویش گردد یا همچون مولوی که کوچههای شهر را به دنبال رستم دستان گشته است، اما تفاوتهای اساسی میان انسان نمونه فردوسی با انسان نمونه دیگران است.
اولین تفاوت در رسالت و وظیفهی اجتماعی است. اگر انسان نمونهی عطار و مولوی و... در تجرد به خویشتن خویش میرسد، رستم، انسان نمونهی فردوسی رسالت اجتماعی به عهده دارد و این رسالت در همان ابتدای هفت خوان به چشم میخورد. او روشنفکر عصر خویش است و برای همین نیز رسالت اجتماعی مهمی چون نجات ایرانیان را بر عهده دارد. نکتهی دیگر در انسان نمونهی فردوسی که در دیگران کمتر به چشم میخورد این است که انسان او انسانی خاکی است با تمام خصایل انسانی قابل دسترس و الگوبرداری؛ فریب میخورد، میکشد و کشته میشود... پای در خاک و دل در آسمان دارد، مست میشود، قهر میکند، داد میزند، عشق میورزد، اشتباه میکند و... قدیسوارهای نیست که از سرشت دیگری باشد و معصوم هم نیست. انسان برتر فردوسی، انتخاب میکند؛ بازیچهی خدایانی نیست که نخ سرنوشت او درکوه المپ گره میخورد بلکه رشته در دست اوست و از همین جاست.
عظمت رستم به عنوان انسان برتر فردوسی
به طور خلاصه خصوصیات انسان آرمانی از دیدگاه حکیم توس عبارتند از:
-جنگاوری
به روز نبرد آن یل ارجمند / به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست / یلان را سر و سینه و پا و دست
خردگرایی - اگر چه به اشتباه جنگاوری رستم بیشتر در اذهان است اما به جرأت میتوان گفت خردمندی او کمتر نیست. گاهی سخن گفتن او و اندیشههایش همانند بزرگترین متفکران است.
رستم خطاب به فرامرز فرزند خود که در خونخواهی سیاوش بیمهابا میجنگد در چکاچک شمشیرها چنین سخن میگوید:
فرامرز را دید همچون نهنگ / سرو دستش از خون شده لالهرنگ
یکی داستان زد بر او پیلتن / که هر کس که سر برکشد ز انجمن
هنر باید و گوهر نامدار / خرد یار و فرهنگش آموزگار
چو این چار گوهر به جای آورد / به مردی جهان زیر پای آورد
زبانآوری و سخنگویی - حاضرجوابی و سخنوری رستم در رجزخوانیها زبانزد است. در جنگ با اشکبوس هنگامی که حریف نام او را جویا میشود:
چبدو گفت خندان که نام تو چیست / سر بیتنات را که خواهد گریست
رستم پاسخ میدهد:
مرا مادرم نام، مرگ تو کرد / زمانه مرا پُتک ترگ تو کرد
همنوعدوستی و عشق به مردم - رستم همواره به بهروزی نوع بشر میاندیشد و در جنگ پیشدستی نمیکند، به قتل و غارت دست نمیزند و دیگران را هم برحذر میدارد. در جنگ با اسنفندیار:
به تنها تن خویش جویم نبرد / ز لشگر نخواهم کسی رنجه کرد
کسی باشد از بخت پیروز و شاد / که باشد همیشه دلش پر ز داد
آزادگی و بی نیازی - رستم هیچچیز را با آزادگی عوض نمیکند. در برابرِ شاه کاووس در داستان سهراب:
من آن رستم زال نامآورم / که از چون تو شه، خَم نگیرد سرم
و یا آنگاه که با صدای بلند آزادگی خود را به گوش شاه میرساند:
زمین بنده و رخش گاهِ من است / نگین، گرز و مغفر کلاه من است
سرِ نیزه و تیغ یار مناند / دو بازو و دل، شهریار مناند
چو آزادم، او را نه من بندهام / یکی بندهی آفرینندهام
اعتقاد به مرگ و نترسیدن از آن – رستم، مرگ را پذیرفته و منطقی میداند. آخرین جملات او پیش از مرگ:
بدو گفت رستم که یزدان سپاس / که بودم همهساله یزدانشناس
بگفت این و جانش برآمد ز تن / بدو زار و گریان شدند انجمن
پایبندی به عهد و پیمان – مهمترین خصیصهی پهلوانان پایبندی به عهد و پیمان است، وقتی سیاوش صلح تورانیان را میپذیرد رستم خطاب به شاه میگوید:
کسی کاشتی جوید و سور و بزم / نه نیکو بود پیش رفتن به رزم
و دیگر که پیمان شکستن ز شاه / نباشد پسندیده و نیکخواه »*
*علیمحمد آقاعلیخانی، علی محمد(1387): شاهنامه کتابی آموزشی است، فصلنامه فروزش، شمارهی یکم.

منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=15857