رضا معتمد
در میان شاعران غزلسرای گذشته، تقریباً هیچ کدام از آنها به اندازه حافظ به استقبال پایان رمضان و رسیدن عید فطر نرفته است. در یک بررسی گذرا در دیوان حافظ، چند غزل از او در استقبال از عید رمضان و پایان ماه روزه یافت میشود.
میتوان گفت در هر غزل از حافظ که در آن از کلمه «عید» به تنهایی نام برده شده، منظور شاعر عید رمضان بوده است:
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وآن مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
نکته جالب توجه در این غزلها آن است که حافظ همواره پایان رمضان و آمدن عید را به گشایش در کار باده نوشی و رواج بازار قدحگیری ربط داده است مثل این غزل :
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
بنابراین میتوان گفت که همزمانی عید و آغاز قدحگیری و باده نوشی در همۀ غزلهای حافظ یک مضمون تکرار شونده است:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
***
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
این یک پرسش تکراری است که منظور حافظ از باده نوشی آن هم درست پس از خاتمۀ رمضان چیست؟ آیا این باده همان بادۀ مست کنندۀ دنیایی است یا شراب معنوی؟
البته با استناد به مواردی همچون بیت زیر میتوان چنین داوری کرد که منظور از باده در این غزلهای او، شراب روحانی است:
گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار
اما از یاد نباید برد که در زمانهای که حافظ در آن میزیسته است و حتی زمانۀ پیش از وی، بر اساس شواهد تاریخی در نزد بسیاری از افراد از جمله حکمرانان و صاحبان مجالس، در عین پای بندی به روزه داری در ماه رمضان، باده نوشی آن هم در روز عید امری متداول بوده است. چنان که نمونۀ آن در تاریخ بیهقی هم آمده است:
«و روز سه شنبه عید کردند و امیر رضیالله عنه فرمود تا تکلّفی عظیم کردند و پس از آن خوان نهاده بودند اولیا و حشم و لشکر را. فرمود تا برخوان شراب نهادند و مستان بازگشتند.»
با این حال پیگیری این پرسش شاید چندان اهمیتی نداشته باشد وقتی که در ابیات و مضامین غزلهای حافظ و منظومۀ فکری او دقیق شویم و فکر مرکزی حاکم بر اشعار او به ویژه غزلهای عیدانۀ او را دریابیم. در همۀ این غزلها حافظ بر یک نکته تأکید دارد و آن مبارزه با جمود، سختگیری، فریبکاری، زهد خشک و طاعات ریاکارانه است. گویی حافظ ماه رمضان را دست کم در زمانۀ خود جولانگاه زهدفروشان، توبه فرمایان و واعظان ریاکار میدانسته و پایان این ماه را به منزلۀ بسته شدن دکان آنان تلقی میکرده است :
نوبت زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
در یکی از غزلها که به آشکاری از مضمون آن بر می آید که در ماه رمضان سروده شده است، کاملاً مشخص است که حافظ چه تصویری از رمضان در زمانۀ خویش دارد:
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
در ابیات بعدی غزل یاد شده حافظ علاوه بر این که از محدودیتها و محرومیتهای رندی همچون خود در ماه رمضان میگوید، آن را محلی برای گسترانده شدن دامها در مجالس وعظ و فرصتی برای نمایان شدن بدخویی زاهدان میداند:
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پیاش افتد شامی
او همچنین در غزل دیگر رمضان را «موسم ناموس و نام» (ریاکاری و شهرت طلبی) میدانسته و رفتنش را پایان دورۀ این صفات ناپسند:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
از همین رو است که وی از «قضا کردن» وقت بادهنوشی میگوید و اگر توجه داشته باشیم که قضا کردن، خاص عبادات واجب است و نه باده نوشی، آن وقت به طنز موجود در کلام او پی میبریم :
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
او در همۀ این غزلها مجالی مییابد تا بار دیگر به غرور زاهد و نگاه تکبرآمیز شیخ و بی حاصلی تسبیحات او به شیوۀ خاص خود اشارات ویرانگر کند:
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
در بعضی از غزلهای خاص عید او میتوان نوعی اشارۀ تقویمی هم یافت. از جمله غزلی از او که گویای آن است که عید رمضان با روزهای نوروز همزمان بوده است:
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
یکی دیگر از عید رمضانهایی که حافظ به وصف آن می پردازد، در آخرین روزهای ماه بهار (پایان خرداد) رخ داده است:
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزهدار
در پایان یکی از غزل.های حافظ را به عنوان عیدانه تقدیم میکنم:
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکدۀ عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشۀ خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای بادۀ چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جمٌاش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=167613