از در که دِر اومدیم، دی منصور گفت: حاج خانم خوب حرفِی می زدا
مو از امشو هَمی حرفاش انجوم می دم .او اسپالت کردن هم بخدا مو همیشه انجوم می دم.
مو هم گفتم: مو هم امشو، حرفاش بکار می برم .
شُو اولی لباس خلبانی بر کردم. گفتم: بوی غلومرضا، می خی خلبانت بشم ببرمت پرواز عشق من؟
بوی غلومرضا، دِشت ما شده بید.گفت: ضعیفه کِلو شدی؟ برو گمشو سرجات بتمرگ.
شو بعد گفتم: امشو می خوام ناخدات بشم با غُراب ببرمت، ملیبار و زنگبار و هندسون،
بوی غلومرضا دُوارتی سیلُم کرد،گفت: پیر خر می نه دیشو، سیت گفتم: برو گمشو، سر جات بتمرگ .
شو دیگه،گفتم: شوور عزیزم. بیو تا شوفرت بشم ببرمت شیراز و اصپهون و تهرون زُر و دُرِت بدم. بوی غلومرضا در اومد گفت:میگما تو کِلو شدی، بید ببرمت اصپهون تو دیوونه خونه بخوسونمت.برو گم شو سر جات بتمرگ .
تو دل خم گفتم، خدایا ای پیرمرد کی دلش با ما صاف می شه .حاج خانم خو گفت: ای کارا بکنین تا دل شووراتون نرم بشه، مو خو سیش لباس خلبانی بِر کردم، لباس کاپتانی غراب بَر کردم، لباس شوفری بر کردم، هیچکوموش اثر نکرد.
ای گذشت تا یه شووی، دیدم بووی غلومرضا یه تو کیسه کرده بید با خوش اورد خونه .
گفت: رو چار دست پا ویسک .ما رو چار دس و پا ویسیدیم .یکشه چُلند ری ما، اوسار انداخت تو خِرِ ما و گفت: امشو دلم می خواد تو خِرِ مو بشی .خلاصه با قَدبند چندتا قُیُم کُفت ری کِند ما که لیکم دَر گرفت .هرچی بوا بوا می کردم وِل کنا، نِبید. هرچی گفتم سی چه می زنی محل نمیناد .آخرش در اومد گفت، دارم می زنمت که بفهمی تا یکی سی شما یه حرفی زد، زود باور نکنین.
منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=106174