کد خبر : 129086       تاریخ : 1400/05/05 09:22:15
سفر راز آلود راهبه ای ثروتمند

سفر راز آلود راهبه ای ثروتمند

دکتر عباس عاشوری نژاد

امروز صبح - آدینهِ 25 تیر ماه 1400ش / ۱۵ ژوئیه ۲۰۲۱ م - داشتم فصل نهم کتاب "خوشبختی، سفری فلسفی*" را می خواندم. در صفحه 66 آن نوشته بود: "در آمریکا افرادی که اعمال مذهبی را به جا می آورند، خوشبخت تر بوده و به طور متوسط هفت سال بیشتر از دیگران زندگی کرده اند." این جمله ذهن مرا با این مساله مواجه کرد: چطور می شود که در پایتختِ جهانِ سرمایه داری که هر نوع لذّت بردنی آزاد است و به خصوص پولدارها می توانند بی حد و حصر در انواع لذات غرق باشند، برخی از مردم نه فقط به سوی معنویت بلکه دقیقا به سوی  مذهب گرایش پیدا کنند تا آنجا که بسیاری از لذت های مادی را از خود سلب می کنند! عجب این که با این انتخاب، واقعا و حقیقتا هم احساس خوشبختی کنند و تا پایان عمر شادمانه در آن حال و هوا می مانند!

 دقیقا در همین روزی که ذهنم درگیرِ این مساله است، خبری را خواندم که بیش از پیش در چالشی شیرین فرو رفتم، خبر این است: "زن ثروتمندی که مال دنیا را کنار گذاشت تا راهبه شود."

رازآلودگی و فرح بخشیِ این خبر و مساله آن قدر زیاد است که بر خلاف بسیاری از یادداشت هایم، دوست ندارم که دریافت هایم را در این باره بنویسم زیرا که می دانم هر نوع تحلیل و نوشته ای، از حذابیت های آن می کاهد و ما را از سفری رویایی در ذهن و زندگی این مسافران معنویت باز می دارد، بنابراین با هم خبر را می خوانیم و سفری معنوی را آغاز می کنیم:

"خواهر "مری‌جوزف" که شصت سال اول زندگی خود را با عنوان "بانوی طراز ‌اول اجتماع" در "سان‌فرانسیسکو" گذراند، ماه پیش، پس از سه دهه زندگی در "دیر" درگذشت.

راهبه ای ۹۲ ساله‌ای که سوگند سکوت و فقر و رنج خورده بود، داستان زندگی اش از زمین تا آسمان با راهبه‌های دیگر فرق دارد.

خواهر مری‌جوزف پیش از آنکه خود را وقف کلیسای کاتولیک کند با نام ان راسل‌میلر، بانوی طراز ‌بالا و ثروتمند سان‌فرانسیسکو بود که مهمانی‌های مجلل می‌گرفت و در تمام برنامه‌های اُپرا شرکت می‌کرد و مادر ده فرزند بود.

او در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمد و خیال داشت راهبه شود اما به جای راهبه شدن عاشق شد. بیست‌ساله بود که با "ریچارد میلر" ازدواج کرد. او مدیر ارشد "پی‌جی اند ای" (پسیفیک گس اند الکترونیک) شرکت انرژی آمریکایی در زمینه تولید، انتقال و توزیع برق، همچنین توزیع و انتقال گاز طبیعی بود.

کوچک‌ترین پسرش، "مارک میلر"، در رشته توییت‌هایی که به مناسبت مرگ مادرش نوشت گفت: "در ۲۷ سالگی پنج فرزند داشت، او پنج فرزند دیگر هم به دنیا آورد، درست به تعداد دو تیم بسکتبال از هر دو جنس. خودش اسم آن را گذاشته بود فرزند‌آوری برنامه‌ریزی‌شده".

"او یک عالم دوست و آشنا داشت. سیگار می‌کشید و می‌نوشید و ورق‌بازی می‌کرد. دوره غواصی هم دیده بود. چنان تند و دیوانه‌وار رانندگی می‌کرد که هر که پهلوی او می‌نشست ناچار پایش را آنقدر روی ترمز خیالی فشار می‌داد که پایش درد می‌گرفت. در یک روز ناگهان تصمیم گرفت سیگار و الکل و کافئین را ترک کند و به دنبال آن هم تصمیم گرفت باعث مرگ کسی نشود".

او همراه با خانواده‌اش در عمارت باشکوه ۹ اتاقه با منظره رو به خلیج سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کرد و دوستانش را مدام برای تعطیلات به پیست‌های اسکی و قایق‌سواری در دریای مدیترانه و اماکن باستان‌شناسی دعوت می‌کرد.

زمانی عضو ۲۲ سازمان و انجمن گوناگون بود که برای دانشجویان ممتاز، بی‌خانمان‌ها و کلیسای کاتولیک کمک‌های مالی جمع می‌کردند.

در سال ۱۹۸۴ همسرش بر اثر سرطان درگذشت و از همان زمان تصمیم گرفت به یکی از سخت‌گیرانه‌ترین فرقه‌های مذهب کاتولیک بپیوندد و راهبه شود.

پنج سال پس از آن هر چه داشت رها کرد و به دیر "مریم مقدس باکره کوه کرمل" در "دس‌پلینز" در "ایلینوی" پیوست که متعلق به یکی از سفت و سخت‌ترین فرقه‌های کلیسای کاتولیک است.

در صومعه اجازه ملاقات محدودی با دیگران داشت و آنها هم که می‌آمدند باید او را از پشت میله‌های آهنی می‌دیدند.

راهبه‌های "کارملیتی" زندگی منزوی و ریاضت‌طلبانه‌ای دارند و بیشتر عمر خود را در سکوت می‌گذرانند. آنها هرگز صومعه را ترک نمی‌کنند مگر در مواقع اضطراری مانند مراجعه به پزشک. راهبه‌ها فقط به هنگام ضرورت سخن می‌گویند و مدام در حال دعا و تفکر و نیایش هستند.

مارک می‌گوید: "او مثل بقیه راهبه‌ها نبود، خوب آواز نمی‌خواند و بیشتر اوقات به وظایفی که در صومعه باید انجام می‌داد نمی‌رسید و برای سگ‌ها چوب می‌انداخت و با آنها بازی می‌کرد که از نظر صومعه پذیرفتنی نبود".

"در ۳۳ سال گذشته پس از پیوستن به صومعه، من او را فقط دو بار دیدم. حتی وقتی به دیدن او می‌رفتیم حق نداشتیم او را بغل‌ کنیم. دو در با میله‌های آهنی ما را از هم جدا می‌کرد".

ان راسل‌میلر ۲۸ نوه دارد که بعضی از آنها را هرگز ندید و بیش از دوازده نتیجه دارد که هیچ‌کدام از آنها را بغل نکرد.

او در سلولی بر تخته‌ای‌چوبی می‌خوابید که تشک نازکی روی آن بود و در طول روز لباسی با پارچه زبر قهوه‌ای رنگ می‌پوشید و صندل‌هایی به پا می‌کرد که فرسنگ‌ها با زندگی قبلی او که پر از لباس‌های فاخر ابریشمی، شال‌های هرمس و کفش‌های ورساچه بود فاصله داشت.

در زادروز ۶۱‌ سالگی مهمانی بزرگی با ۸۰۰ مهمان در هتل "هیلتون" "سان‌فرانسیسکو" برگزار کرد تا با همه دوستان و خانواده‌اش خداحافظی کند. در این مهمانی غذا‌های دریایی گران ‌قیمت خوردند و به نوای ارکستر موسیقی زنده گوش دادند و می‌گویند او تاجی از گل بر سرش گذاشته بود و بادکنکی از هلیوم به خود بسته بود که روی آن نوشته بود: "من اینجا هستم" تا همه بتوانند او را پیدا کنند و با او خداحافظی کنند.

او به مهمانان گفت ۳۰ سال اول زندگی‌‌اش را برای خودش زندگی کرده و ۳۰ سال دوم آن را برای فرزندانش و آخرین ۳۰ سال را می‌خواهد برای خدا زندگی کند. روز بعد به شیکاگو پرواز کرد تا زندگی خود را در صومعه با نام خواهر مری‌جوزف شروع کند.

مارک می‌گوید: "رابطه پیچیده‌‌ای با هم داشتیم. او در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمده بود و در قرن بعدی، در سال ۲۰۲۱ درگذشت. او ان راسل‌میلر، خواهر مری‌جوزف، راهبه مقدس بود".

"امیدوارم سلام مرا به پدرم برساند".

*لونوآر، فردریک(1399): خوشبختی سفری فلسفی، ترجمه ریحانه رییس الساداتی، تهران: دانژه.


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=129086

نظـــرات شمـــا