کد خبر : 176210       تاریخ : 1403/08/30 13:17:14
نومینالیسم و فردیت

نومینالیسم و فردیت

در حالی که نومینالیسم قائل به واقعیات خارج از ذهن است و تنها عامل شناخت و معرفت را حواس می داند. «کلیات» در تفکر نومینالیستی مکانیزم ذهن برای نام‌گذاری واقعیات خارج از ذهن با به کارگیری ابزار حواس است.

مسعود ساکی

در بسیاری از مکتوبات، درج نادرستی از پیدایش رنسانس در مغرب زمین موجود است مبنی براین که رنسانس صرفاً تحولاتی مربوط به قرون پانزدهم و شانزدهم میلادیست. و تعبیر رهایی از ظلمت قرون وسطی برای رنسانس برگرفته از این باور است. در حالی که پژوهش‌های دهه‌های اخیر حکایت واقعیت دیگریست.

حکایت تأثیرات قرون گذشته بر شکل گیری رنسانس قرن پانزدهم، که حتی امتداد آن به عصر شارلمانی نیز بر می گردد. تغییراتی که هرچند آهسته و محدود پیش رفتند اما تا عصر رنسانس دوم استمرار داشتند.

در نیمه نخست هزاره نخست، آموزه‌های کلیسا مشتمل بر کلام مسیح، حواریون و پدران کلیسا بود. که ازآن تحت عنوان کلام نام برده می‌شد. در اواسط نیمه دوم هزاره اول، مستحکم شدن شالوده زبان لاتین به عنوان زبان ادب و علم و رایج شدن تاریخ نویسی، تحولاتی بزرگ‌تر و عمیق‌تر را برای آینده بنا گذاشت.

محورهای اساسی تحولات بعداز قرن دوازدهم، احیای حقوق رمی در بولونیای ایتالیاو کشف آثار ارسطو در حوزه پاریس بود.

توماس آکویناس با استفاده از سنت ارسطویی سعی در آشتی دادن عقل و ایمان می کند و آموزه های مسیحیت را با سنت فلسفی یونانی در می آمیزد.و به این ترتیب فلسفه کلیسایی شاکله ای جدید می یابد.در این بنای جدید، فلسفه یونانی پایه‌های فلسفی مذهب کلیسایی و مسیحیت را شکل می دهد.

فلسفه‌ای که از آن به فلسفه مدرسی (اسکولاستیک)  تعبیر می شود. و به این ترتیب گذاری مهم از کلام به الهیات (theology) شکل می گیرد.فلسفه اسکولاستیک مبدل به فلسفه رسمی کلیسا می شود و  تفسیری کلیسایی به سنت فلسفی یونان می دهد.فلسفه کلیسایی به عاری بودن  از هر نوع خلاقیت و نوآوری می بالید. و ابراز عقاید فلسفی مجازاتی شدید در پی داشت.

در این دوران علم عبارت بود از اقوال گذشتگان، صندوقچه‌ای در بسته که نه می شد به آن افزود و نه کاست.سنت فلسفه یونانی در زیر آموزه های کلیسایی مدفون و مصون مانده بود.آمیختن آموزه‌های کلیسا با سنت ارسطویی، عاملی برای تصلب در سنت ارسطویی شده بود.

اما در قرن سیزده میلادی ویلیام اوکامی یکی از متألهین برجسته مسیحی، سعی کرد که علم را از سیطره سنت کلیسا برهاند. ویلیام اوکامی مفهوم نومینالیسم را در فلسفه پایه‌گذاری می کند که در فارسی به نام گرایی یا اصالت تسمیه ترجمه می شود(هرچند برخی  معتقدند که ترجمه نومینالیسم به این واژه ها نمی تواند دقیق باشد.)

بنابر نظریه رئالیسم(واقع گرایی)؛ مفاهیم کلی در عالم واقع و خارج از ذهن وجود دارندو بنابر نظریه ایده آلیسم( ذهن گرایی)؛ تنها در ذهن است که مفاهیم کلی وجود دارند.اما تفکر نومینالیستی با رد این دو نظریه، پدیدارها را منتسب به عالم واقع می داند و آنچه که از این پدیدارها در ذهن شکل می گیرد را تنها نام هایی می داند که ما بر این پدیدارها اطلاق می کنیم. همچون اسمی که روی افراد گذاشته می شود.

از سوی دیگر تفکر نومینالیستی در تقابل با یونیورسالیسم و استنشیالیسم قرار می گیرد. با این صورت که در تفکر یونیورسالیستی پدیدارها دارای دو وجهه ظاهر(عرض) و باطن(جوهر) می باشند.که ظاهر(عرض) به وسیله حواس و باطن(جوهر) به وسیله عقل شناسایی و درک می شوند.

در حالی که نومینالیسم قائل به واقعیات خارج از ذهن است و تنها عامل شناخت و معرفت را حواس می داند. «کلیات» در تفکر نومینالیستی مکانیزم ذهن برای نام‌گذاری واقعیات خارج از ذهن با به کارگیری ابزار حواس است.

به عبارت دیگر عقل انسان اقتضاء می کند تا خودش چیزی را درک نکرده باشد به وجود آن اعتقاد نداشته باشد.بنا بر تفکر نومینالیستی انسان هیچ گاه قادر به کشف حقیقت مطلق نخواهد بود. در قیاسی دیگر، در تفکراستنشیالیستی(ذات باوری)؛ معرفت و شناخت عبارت از دست یافتن به جوهر پدیدارهاست.  یعنی عقل می تواند با شناخت جوهر پدیدارها به حقیقت مطلق و معرفت نهایی اشراف پیدا کند اما آن گونه که گفته شد در تفکر نومینالیستی حقیقت مطلق هیچ گاه برای انسان آشکار نخواهد شد و با در نظر گرفتن این اصل در تفکر نومینالیستی، رقابتی همیشگی در میان افراد با هر شأن و منزلتی، برای توضیح هرچه قانع کننده تر از کارکرد پدیده‌ها در جریان خواهد بود.

با در نظر گرفتن همین خصوصیت نومینالیسم است که آزادی و تساهل پا به عرصه وجود می گذارد، در تفکری که هیچ حقیقت مطلقی در آن وجود ندارد، هیچ‌کس دانای مطلق نیست، علم و معرفت مطلق و لا یتغیر نیستند،  شأن و جایگاه انسان ها مانع از تلاش آنها برای درک معرفت نیست،

و آنچه از این تفکر بسط می یابد حق فرد برای بیان عقاید، افکار و استنباط فردی اش از پدیدارهاست. انسان هایی که برای بیان معرفت فردی از پدیدارها حقوقی برابر دارند.

تأثیر نومینالیسم بر تاریخ اندیشه، بیرون آوردن فلسفه و علم از سیطره کلیسا بود و ویلیام اوکامی با جدا کردن فلسفه از آموزه های کلیسا پایان فلسفه مدرسی (اسکولاستیک)  را پیش از رنسانس قرن پانزدهم در تاریخ اندیشه به یادگار گذاشت.


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=176210

نظـــرات شمـــا