اسماعیل منصورنژاد
هزارمین شمارهای که از هفتهنامۀ «پیغام» منتشر میشود، همین است که هماکنون آن را میبینید. این یعنی پیغام هزار بار به دنیا آمده و امروز هزارۀ خود را جشن میگیرد. این وصف را به این دلیل نوشتم و بر روی عدد «هزار» تأکید کردم که کار مطبوعاتی در کشور ما بسیار سخت است و اگر کسی آن را ادامه بدهد، یعنی هم به شدت عاشق این کار است، و هم پوستش آنقدر کلفت است که سختیها را تاب بیاورد؛ از سختیهای اقتصادی بگیر تا دیگر سختیهای دلسردکننده که اثرشان بیشتر از مشکلات اقتصادی است.
سال 77 ــ یک سال بعد از نوزایی دوم خرداد ــ که پیغام را با دوست عزیزم جناب آقای دکتر رضا معتمد شروع کردیم، هم تا حدودی دیوانه بودیم، هم به شدت عاشق «نوشتن» و «آموختن» و پیامد آن ایجاد تغییر برای آیندهای بهتر.
اگر بگویم ما در این کار پیروزیهای زیادی به دست آوردیم، بیراه نگفتهام. جنبشی که در سال 76 در ایران شکل گرفت و جامعه را از نظر سیاسی، فرهنگی و... به سمت و سوی جدیدی برد و امروز هرچند به ظاهر از آن خبری نیست، اما فربهتر از پیش میتازد، محصول خواستن و توانستن همۀ کسانی بود که میدانستند وضع کنونی آینده را تأمین نمیکند و باید طرحی نو دراندازند. در این گیر و دار که نیازی به بازگوی تاریخ و رخدادهای تلخ و شیرین آن نیست، ما هم بخش کوچکی از آن «همه» بودیم و تا آنجا که توانایی داشتیم، از جان و دل و با دست خالی مایه گذاشتیم و به نظرم پیروز شدیم؛ هرچند برخی بپندارند که «اینها رفتند و تمام شدند». آری، هوا را میشود در یک توپ فوتبال حبس کرد، اما از بین نمیرود. البته انکار هم نمیکنیم که بر اثر مدهوشی از اوضاعی که بهسامان نمیشود، به تعبیر حضرت حافظ، «بر کناره میرویم» و «لب خاموش»:
شد آن که اهلِ نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
من هرچند یک سال و اندی بیشتر به عنوان سردبیر در پیغام نبودم، اما هیچ گاه آن را ترک نکردم و بعدها به شکلهای دیگری در آن حضور داشتهام. به این دلیل که با تمام کارهای مطبوعاتی آشنایی دارم؛ از امور سردبیری و نویسندگی و کارهای فنی چاپ بگیر تا صفحهبندی و گرافیک و... نرمافزار و سختافزار که همه را به لطف پیغام دارم و همزمان به سایر همکاران مطبوعاتی هم کمک میکردم. زیرا آن زمان لازم بود که یک نفر مطبوعاتی مانند تعمیرکاران سابق ماشین، بر همۀ بخشهای ماشین تسلط داشته باشد و نگوید کارم جلوبندی است و از برق خودرو چیزی نمیدانم.
در پسایند پاراگراف بالا اضافه کنم: آنچه قابل تحسین است، برخلاف کمطاقتی من، دوام دکتر رضا معتمد است که 28 سال به عنوان روزنامهنگار نفس میکشد و امروز شمارۀ نفسهایش به هزار رسیده و همچنان ادامه خواهد داشت؛ ضمن اینکه نشر کاغذی تا حدود زیادی از رونق افتاده است و بدتر از همه، شور و شوقی هم برای خواندن آن نیست. دلایلش را همه میدانند و ناگفته بهتر.
در کنار رضا معتمد، باید یادی کنم از دوست عزیزم، شاعر و نویسندۀ ارجمند علی هوشمند که اگر اشتباه نکنم، از سال 78 امور پیغام را بر عهده گرفت و بعدها لباس «پیام عسلویه» را بر تن کرد و همچنان یک روزنامهنگار تمام عیار است.
همچنین یادی کنم از سرکار خانم صدیقه جمالی که از طلوع «پیغام» بر پشت بام علی هوشمند، همچنان یک روزنامهنگار همهفن حریف و یک مدیر توانمند است و بعدها که آقای هوشمند «پیام عسلویه» را با همکاری برادر فرهیختهاش مازیار هوشمند بنا نهاد، خانم جمالی کارش را با آقای معتمد و در «پیغام» ادامه داد و تا امروز همچنان شایستگیهای خودش را نشان میدهد و اگر نگویم صدیقه جمالی تمام «پیغام» است، اما بیراه نیست اگر بگویم که سه ستون پیغام بر ایشان استوار است.
یادی هم بکنم از تمام نویسندگان عزیزی که اگر نمیبودند، پیغام از همان ابتدا در کارش درمیماند؛ آن هم نویسندگان توانمندی که وقت گرانبهایشان را بدون دریافت مزد، به پای پیغام میگذاشتند. اگر از آنها اسم ببرم، بیم آن میرود که کسی از قلم بیفتد و بعدها شرمنده شوم، اما به ناچار باید از دو تن مسنترین آنها یعنی دوستان عزیزم آقایان اسکندر احمدنیا و حسین حشمتی یاد کنم و آرزو کنم تنشان به ناز طبیبان نیازمند مباد. همچنین دوست عزیزم حمید آبآذر که ضمیمه ادبی پیغام یعنی «ادبستان» را با شور و شوق اداره میکرد و همین ضمیمه باعث شد خودش هفته نامۀ «آوای بهارستان» را راه بیندازند.
جملهای هم اضافه کنم که طنزی تلخ و سیاه است: روزگاری که هارد کامپیوتر ما 50 مگابایت، رم آن 250کیلوبایت و گرافیک آن در حد یک یا دو مگابایت بود، و با نرمافزارهای پر از «باگ» و پردردسر و پرپیچ و خم و با هزار ادا و اطوار و ناز کرشمه سر و کار داشتیم و باید برای اسکنکردن یک عکس حدود نیم ساعت سر و ته میکردیم تا فرمان موزون شود، آن همه شور و شوق نهفته بود، اما امروز و با این کامپیوترهای بسیار پیشرفته و نرمافزارهای بسیار خوشدست و برخی مبتنی بر هوش مصنوعی، از شور و شوق خبری نیست. شاید بتوانیم تا حدودی تقصیر آن را به گردن رواج فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و کمرونقی نشر کاغذی بیندازیم، اما این همه ماجرا نیست و «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=187585