کد خبر : 137160       تاریخ : 1400/11/19 09:22:15
براي مُنا براي غزل (١)
حقوق شهروندی

براي مُنا براي غزل (١)

رسول سعادت نیا وکیل پایه یک دادگستری استان بوشهر در رثای "منا حیدری" دختر 17 ساله اهوازی که ناجوانمردانه به قتل رسید، اینچنین نوشت:« دخترم چگونه به گويم كه فرياد مصلحان جهان كه در رثاي تو نداي آسماني بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ سرداده اند همچنان مظلومانه بر زمين مانده است و تو هر روز به گونه اي به گناه ناكرده اي مرعوب و كُشته مي شوي…!؟»

 رسول سعادت نيا - وكيل پايه يك دادگستري    

دخترم؛ من وكيل شرمنده ام؛ شرمنده ام، كه اينك چنان در چالش هاي نهاد مدني وكالت گرفتار شده ام كه مجالي برايم باقي نمانده تا از تو، از وجود زلال كودكي ات، از هجوم ناجوانمردانه ي جهل و جهالت بر تن ظريف و شكننده ات، از حجله ي خونين كه كودكي ات را به قربانگاه برده، از جوري كه تو را به سفره عقدي نشاند، كه خود قرباني مسلخ خانه ي جوري دگر است. از دردهاي بي اماني كه  تورا و قاتلين تو را چنان در خود، حل و به فرمان نموده است كه هل من مبارز طلبانه به ميدان خود زني يورش مي كنند و هر دم از كويي بانگي از  درد و داغ و داد و بي داد مي رسد به گوش…

دردهايي كه هر يك براي از پا درآوردن ايل و قبيله اي  نه كه براي تمام ساكنان زمين كفايت است…!؟

و درهجوم اين همه درد و بغض، همين كه همچنان، نايي باقي است در عجبم كه چه سخت جان شده ايم….!

دخترم؛ من وكيل شرمنده ام كه درگيرناخواسته ي چالش هايي شده ام  كه نمي بايست پيش روي نهاد وكالت مي بود و حق اين مي بود كه مرا و تمام همكارانم را مجال قلم زدن در احياي حقوق تو صرف مي شد تا اينك سر بي جانت در كف زنگي مست عصبيت و جهالت، چشمان جهان را به بُهت و بُغض فرو نمي برد …!

حق اين مي بود كه تمام قلم بدستان را مجالي مي بود تا غبار تاريكي جهل و جهالت را از اين خانه به نور مهر دانايي برانند و بزدايند. كه اگر مجالشان مي بود سرنوشت تو اينك اين نبود…!؟

دخترم، من وكيل شرمنده ام كه بگويم در قرن پست مدرن ما واپسگرا شده ايم!!؟ نه به ١٤٠٠ سال قبل كه بسي پيش از آن، آن هم نه در سرزمين اهورايي كه براريكه كياني نشسته بودي كه در زمين لم يزرع باديه نشيناني كه براي زندن ماندن راهزني معاششان و دختر كُشي فخر و گزيرشان بود…!؟

  

دخترم چگونه به گويم كه فرياد مصلحان جهان كه در رثاي تو نداي آسماني بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ  سرداده اند همچنان مظلومانه بر زمين مانده است و تو هر روز به گونه اي به گناه ناكرده اي مرعوب و كُشته مي شوي…!؟

دخترم؛ من وكيل شرمنده ام كه آنگونه كه مي بايست وقت خويش به جذب و گسترش نوراختر دانش صرف نمايم گرفتار حداقل هاي استقلال نهاد وكالت براي حفظ همين نيم رمق باقي مانده، شده ام.

 همين نيم رمقي كه اگر ز كف برهد فردا بيش از آنچه امروز شاهد آنيم بايستي با چشمي آكنده از دريغ و حسرت در دردها و داغ هاي بي امان تر، فرو غلتيد و آرزوي امروز كنيم..!

چرا كه عصبيت و جهالت قاتل تو نشان از قرباني بودن اوست و آنكه موجب گسترش اين عصبيت و عامل نزدودن جهل و تاريكي از اين خانه است علت واقعي است كه براي در پستو خزندان او استقلال وكيل مستقل، لازمه ي سلامت جامعه ي سالم است  و چشم تيز بين وكلاي مستقل ، اين سربازان بي دفاع عدالت تضمين كننده ي حقوق عامه و سلامت ساختار قانونگذاري و اجرايي و قضايي هر كشور است كه اگر امروز نيك به بهتر نمودندش ره نسپاريم فردا بس دير خواهد شد.

دخترم؛ من وكيل شرمنده ام كه بگويم چنان در دامن چالش هاي ناخواسته وكالت گرفتار شده ايم و هر روز شاهد بغض هاي بي امان شده ايم. بغض هايي كه اگر من وكيل و قاضي و معلم و استاد و ووو هر يك در جاي خويش به وظيفه امان مي پرداختيم امروز شاهد تن بي جان تو نمي بوديم …!!!!

 آرزويم روزي است

كه دگر

مرغك شُوم

خبر جور

نخواند به سرا…

هُدهُد از چَهچه ي مست هزار

پاي هر خرگه گل

شهد انديشه دهد

صحرا را ….

(١٨/١١/١٤٠٠)/ دلخون

 

(١) مُنا (غزل) دختري كه به سن هفده سالگي بنا به آنچه در رسانه هاي اجتماعي آمده توسط همسرش  در ميدان كسايي اهواز در روز شنبه ١٦ بهمن ١٤٠٠ كشته شد.


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=137160

نظـــرات شمـــا