به گزارش «پیغام»به نقل از ایبنا؛ مجموعهشعر «مرثیهای برای مرگ در تبعید» سروده بهنام مومنیلندان، شاعر ساکن بوشهر بهتازگی کتاب سال غزل ایران (سال 1401) شده است. این مجموعهشعر، حاوی غزلهایی با تصویرهای مخیل و بازیهای زبانی شگفتی است که در نوع خود بیبدیل و خواندنی هستند.
سرایندۀ این مجموعه؛ یعنی بهنام مومنی لندان متولد چهارم دیماه 1370 در زرینشهر اصفهان و شاعر، منتقد ادبی و دانشآموختۀ کارشناسی مهندسی کامپیوتر از دانشگاه خلیج فارس بوشهر و کارشناسی ارشد رشتۀ نگارش و ویرایش از دانشگاه اصفهان است.
وی سرودن شعر و غزل را از دوره نوجوانی بهطور جدی آغاز کرده و نخستین مجموعه شعری خود را با عنوان «مرثیهای برای مرگ در تبعید» که حاوی 25 شعر که بیشتر غزل و 4 غزل- مثنوی و دو شعر محاوره است در سال 1400 به همت انتشارات «آثار برتر» راهی بازار کتاب منتشر کرده است. این مجموعهشعری بهدلیل نوگراییهای زبانی هنرمندانه و غزلهای جاندار و موتیفها و تصویرهای انتزاعی و تخیلی توانست در بسیاری از رویدادهای معتبر ادبی کشور نظیر نخستین جایزۀ کتاب سال تارنا در بخش کلاسیک، یازدهمین دورۀ جایزە شعر خبرنگاران، سومین دورۀ جایزۀ کتاب سال غزل در بخش شاعران بدون کتاب، سومین دورۀ جایزۀ ملی غزل حسین جلالپور و... عنوان برگزیده از آن خود کند که آخرین درخشش این اثر در چهارمین دورۀ جایزۀ کتاب سال غزل ایران رقم خوده است.
این موفقیتها نشان میدهد که در عرصۀ غزل با شاعر نوگرایی مواجه هستیم که قواعد زبانی و معنایی و محتوایی شعر امروز را به خوبی شناخته و با استفاده از شگردهای شعری و اندوختههای مطالعاتی خود، به دنبال درانداختن طرحی نو در غزل است. البته بهنام مومنی لندان، در شعر تنها به طبعآزمایی در حوزه غزل اکتفا نکرده، بلکه پس از انتشار مجموعه غزل خود، در یکی دو سال اخیر بهدنبال انسجام شعرهای سپیدش است تا پس از تکمیل آن، این مجموعه را منتشر کند.
وی که غنای غزلهای خود با استفاده از شیوۀ بینامتنیت دوچندان کرده، برای این که در غزل به ورطۀ تقلید نیفتد، تلاش کرده تا ارجاعات بینمتنی خود را به شکل خلاقانهای انجام بدهد و در این باره میگوید: «هرچند تغزل منزوی، قاطعیت و چندلایه بودن و برشهای کوتاه و ترسناک یدالله رؤیایی، موسیقی و بینامتنیت و نوع روایتگری براهنی و طبیعتگرایی و زبان مدرن ـ کلاسیک منوچهر آتشی بر شعرهایم تأثیر داشتهاند؛ اما سعی کردهام، همه این چیزها را در شعرها حل و رنگوبوی تقلید را از آنها دور کنم.» به بهانه برگزیده شدن مجموعهغزل بهنام مومنیلندان در جایزه کتاب سال غزل با این شاعر جوان به گفتوگو نشستیم.
- شعر، مسیری است که شما برگزیدید و در این زمینه سرودههایی معناداری هم آفریدید، کدام اتفاق یا فرد شما را به این مسیر لطیف گره زد؟
اینکه بگویم دقیقاً فلان شخص یا اتفاق دلیل ورود به مسیر شعر و شاعری من بوده، شاید کمی سخت باشد؛ ولی تا جایی که یادم میآید، آقای لهسایی؛ معلم کلاس دوم دبیرستانم، نقش پررنگی داشته در میلِ من به ادبیات. هرگز حافظخوانیهای او را با آن صدای زیبا و لحنِ مناسب غزلهای حافظ فراموش نمیکنم. هر کجا هست، در صحت و سلامتی باشد.
- چرا غزل؟
جواب مشخصی برای این سوال ندارم. معمولاً بیشترِ شاعران در آغاز با شعر موزون به سرودن میپردازند. من هم شعر نیمایی و غزل مینوشتم. علاقه بسیارم به اخوانثالث هم بیدلیل نبوده است. در نوشتن غزل یا شعر نیمایی از اخوانثالث تقلید میکردم.
- غزلهایتان بیش از اینکه بوی عشق بدهند، بوی عرفان و فلسفه میدهند؛ آیا این فحوا از دنیای خواندههایتان برخاسته یا از نوع نگرش و ژرفساختهای ذهنیات؟
بله؛ دقیقاً همینطور است. متونی که خواندهام، تأثیر بسیار زیادی بر دنیای هنری من داشتهاند و همواره از آنها تأثیر گرفتهام. ابایی هم از گفتن این موضوع ندارم که از همه بزرگان تأثیر گرفتهام. لویی آراگون هم در گفتوگویی کوتاه با احمدرضا احمدی و یدالله رؤیایی به همین موضوع اشاره میکند که از همه بزرگان تأثیر گرفتهاست. بااینحال، سعی کردهام این تأثیرها را در خودم و بهدنبالش در شعرها حل کنم که نقش مؤلف بودنِ من حفظ شود و صرفاً به اثرپذیریِ ساده و تقلید از بزرگان نپردازم.
سه وجه غالب کتاب «مرثیه، مرگ و تبعید» است که در همهجای کتاب این موتیفها حضور دارند. مطالعه فلسفه و ادبیات کلاسیک، بهخصوص ادبیات عرفانی، سمتوسوی ذهنیام را به همین موتیفها سوق دادهاست. ادبیات کلاسیک ما و در صدر آنها تذکرةاولیای عطار حضوری پررنگ در ذهن و زبان و زندگی من داشته است. همچنین زبان یدالله رؤیایی نیز تأثیر زیادی بر من داشته است. شعرهای کوتاه و درخشان رؤیایی یا نثرهایش بسیار قاطع و استوارند و خلاصهای از ادبیات گذشته ما، بهخصوص ادبیات عرفانی است.
- البته به نظر میآید که زبانتان در تصویرسازی در غزل، دنبالهرو منزوی است؛ امروزی اما پر صلابت؛ اینگونه نیست؟
بله؛ قطعاً حسین منزوی که از محبوبترین شاعران من است، بر من اثر زیادی گذاشته است. شکی در این موضوع نیست. درکل، تغزل منزوی، قاطعیت و چندلایه بودن و برشهای کوتاه و ترسناک یدالله رؤیایی، موسیقی و بینامتنیت و نوع روایتگری براهنی و طبیعتگرایی و زبان مدرن ـ کلاسیک منوچهر آتشی بر شعرها تأثیر داشتهاند. اما بازهم میگویم سعی کردهام، همه این چیزها را در شعرها حل و رنگوبوی تقلید را از آنها دور کنم.
- در گرایش به عرفان چطور؟ برخی بر این باور هستند که در این زمینه نیز از منزوی تأثیر گرفتید؟
خیر، در این زمینه بیشتر تحتتأثیر تذکرةاولیای عطار و متون عرفانی کلاسیکی مثل مجموعههایی که دکتر شفیعی کدکنی درباره ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی و بایزید و شیخ جام و عطار و... چاپ کرده، بودهام. از شاعران جدید هم رؤیایی، خصوصاً کتاب «هفتاد سنگ قبر»ش، تأثیر زیادی بر من داشته است.
- چطور تلاش کردید که شعرتان به قهقرای تقلید دچار نشود؟
ببینید من آثار بزرگان، بزرگانِ ماندگار را خواندهام. همیشه به اثر و زندگی این بزرگان توجه کردهام. روش کار و رمز ماندگاریشان برایم مهم بوده است. همین روش کار و نوع تولید هنریشان الگویی بوده برای فرار از تقلید. فکر میکنم تکراری باشد این صحبتها که از گذشته گفتهاند همه موتیفها و سوژهها را قبلاً نوشتهاند و هنرمند خوب کسی است که بتواند همانها را متناسب با زمان و مکان در فرمی جدیدتر و بکرتر به کار ببرد.
همه سعی من همین بوده است که اگه تقلیدی هم هست، در فرمی بنشانمش که بدیع و بهروز باشد. فکر میکنم در این کار موفق بودهام.
- قطعا توجه به بینامتنیت شگردی دشوار است که شاعر را گاه دچار کلیشهگویی یا سردرگمی در انسجام شعر میکند، شما چگونه از این شیوه برای گیرایی و معنادارتر شدن زبان شعرتان بهره گرفتید؟
بله؛ درست میگویید. استفاده زیاد از مباحث بینامتنیتی بهنوعی شمشیر دولبه است. سالها پیش توجه من به بینامتنیت بیشازحد بود و همین کار شعرم را مکانیکی و بیتخیل میکرد. بعدتر سعی کردم شعر را آزاد بگذارم که خودش مسیرش را برود و نتیجهاش اشعاری خام و کلیشهای شد. پس سعی کردم همه جوانب را درنظر بگیرم و اگر ارجاعی هم هست، در شعر حلش کنم. ازآنجا که به چندلایه بودن اثر هنری تأکید زیادی دارم، سعی کردم ارجاعات را هم در همین حالوهوا به شعر وارد کنم و صرفاً چند تا اسم ردیف نکنم.
اگر در شعری مثلاً از کامو و سارتر میگویم، حتماً آن شعر جنبههای اگزیستانسیالیستی دارد که این نویسندگان و فیلسوفان تقویتکنندهاش هستند و نه اینکه فقط اسم هستند. تقریباً همه ارجاعات برونمتنی را با همین رویکرد و متناسب با فرم و محتوا به شعر تبدیل کردهام.
- دقیقا «مرثیهای برای مرگ در تبعید»، مأمن غزلهایی شده که گاه با نگاهی به موتیفهای ادبیات کلاسیک و گاه به شاهکارهای ادبی جهان؛ اما با زبانی نو و روایتی تازه سرودهاید؛ جهان این غزلها با وجود عمق و ساختار زبانی که دارد؛ ولی اغلب با یأس دست به گریبان است مثل این مصرع «یاس لای زخم من نشسته و...»، چرا؟
درست میگویید. یأس و درکنارِ آن مرثیه و مرثیهخوانی برای مرگها حضوری پررنگ در کتاب دارند؛ چون سعی کردهام فرزندِ زمانه خود باشم و همان چیزهایی را که میبینم و میشنوم، با ذهن و زبان خودم به اثر هنری تبدیل کنم. انشاءالله موفق بوده باشم در این مسیر.
لویی فردینان سلین هم در گفتوگویی چنین حرفهایی زده بود. او میخواست همان طوری بنویسد که حرف میزند و میبیند و میشنود. همه تقلایش برای این است که به همان زبانی بنویسد که با آن حرف میزند و بهکمک آن زندگی را درک میکند و نتیجهاش میشود شاهکارهای ماندگارش. هدف اینکه من سعی کردهام روی گذشته بایستم و حال و آینده را روایت کنم که حالِ ما چیزی جز یأس و مرگهای نابههنگام و مرثیه و درد و اندوه نیست.
- خب این واپسگرایی ظاهرشده در شعرها و عناوین این اثر که در بسیاری از جوایز ادبی که آخرینش جایزه کتاب سال غزل است، برگزیده شده، آیا برای مخاطب عام دلزدگی ایجاد نخواهد کرد؟
جواب دقیقی برای این سؤال ندارم. من سعی کردهام هر چه دارم و خواندهام و شنیدهام و دیدهام، با زبانی مدرن و مخیل به تجربه شعری برسانم. بینامتنیتی که این شعرها با ادبیات گذشته و حال، سینما، موسیقی، تاریخ و فلسفه دارند، گاهی مخاطب عام را بهقول شما، دلزده میکند؛ ولی همه سعیام بر این بوده که این بینامتنیت در شعرها حل شود. اگر ارجاعی هست، دلیلی قدرتمند پشتش باشد.
صرفِ ردیف کردن اسامی کتابها و فیلمها و اشخاص و وقایع تاریخی شعر را قوی و خاص نمیکند. احساس میکنم تا جای ممکن این بینامتنیتها در شعر حل شدهاند و به روندِ ذهنیشان کمک کردهاست.
- علاوه بر شگرد بینامتنیت، حضور دیالوگها و صداهای خارجی به همراه شخصیتپردازیها از دیگر ویژگیهای غزل امروز است! از دید شما این ویژگیها چقدر در جذب مخاطب به غزل امروز مؤثر بوده؟
بهنظر من اگر چنین رویکردهایی را با تخیل وارد شعر کنیم، نتیجه مثبتی خواهیم گرفت. این ویژگیها غزل را چندصدایی و چندلایه میکند و از آن حالت تغزلیِ کلیشهای دور. مخاطب بهترین غزلهای ما را خوانده است. حافظ و سعید و عطار و صائب و... را خوانده است. اگر بخواهد در زمان حال هم غزلی با همون فرم و لحن و زبان و تخیل بخواند، بهطبع لذت خاصی نخواهد برد؛ چون به سرچشمهها رسیده است.
پس وظیفه شاعر است که با نگاهی متفاوت بنویسد و یکی از راههای متفاوتنویسی همین مواردی است که شما گفتید. اگر شاعری در این راه موفق باشد، قطعاً مخاطب از کشف موقعیتهای شعری این شاعر لذت خواهد برد.
- از دید شما تاثیرگذارترین شاعری که غزل را در شعر امروز غالب و حل کرد، کدام بود و چرا؟
راستش سؤال سختی است و البته آسان؛ چراکه قبلاً خیلیها به این سؤال پاسخ دادهاند و به جواب دقیقی هم نرسیدهاند. قطعاً نقش اصلی را حسین منزوی و سیمین بهبهانی داشتهاند. البته این دو شاعر بزرگ متعلق به دههها قبل هستند. از شاعران نسل بعد هم جرقه اصلی در دهه هفتاد زده شد. با امثال محمدسعید میرزایی، محمدرضا حاجرستمبیگلو، حامد ابراهیمپور، محید معارفوند، هادی خوانساری، و دوستان دیگری که توانستند غزل را با فرمهای جدیدی وارد ادبیات کنند.
بااینحال، این نکته مهم را نباید فراموش کرد که دهه 70 صرفاً در شعر خلاصه نمیشود. جلسات و گفتوگوها و نقدها و مصاحبهها و بیانیههای این دهه هم بسیار ارزشمند بوده است که غزل را به مسیر جدیدی وارد کرد. حمایت شاعران بزرگ نسلهای قبل از این شاعران هم به بیشتر دیده شدن غزل کمک بسیاری کرد.
- برخی از منتقدان بر این باورند که غزل امروز دچار معناباختگی شده، شما با این نظر موافقید؟
گرچه خیلیها میگویند شعر فارسی درحالِ درجا زدن است و چیزی برای ارائه ندارد؛ اما من چندان با این نظر موافق نیستم. باید این را درنظر بگیریم که این منتقدان دارند شعر و خصوصاً غزل را با شعر گذشتگانی مقایسه میکنند که غولهای ادبیات بودهاند. از طرفِ دیگر، این را درنظر بگیرید که جامعه ما نوستالژیباز است و همیشه گذشته را بیشتر میپسندد. درنتیجه، سعی میکند گذشته را برتر جلوه بدهد و شعر و هنر فعلی را معناباخته و کلیشهای بداند. شاید چند دهه بعد که به یکیدو دهه فعلی نگاه میکنیم، نظرمان درباره غزل این دههها بهتر شود.
- خب، نظرتان درباره اینکه ترفندهای زبانی گاه غزل امروز را از ماهیت و معنای خود دور کرده، چیست؟
با این نظر موافقم؛ البته صرفاً به غزل محدود نمیشود. در همه شعر ما همین آفت هست. بعضی شاعران بهگونهای زیادهروی میکنند که من حتی نمیتوانم شعرهایشان را از رو بخوانم. باور کنید نمیتوانم روخوانیشان کنم. خب، چنین وضعیتی به دوریِ مخاطب از شعر منجر میشود. شاعران دیگری هم هستند که آنقدر سطحی و مبتذل مینویسند که از آنور بوم میافتند. هجوم مباحث ترجمهای هم مزید بر علت شده. یکهو شاعر با رویکردی مواجه میشود که با شعر ما همخوان نیست و همین ناهمخوانی اثر را مخاطبگریز میکند.
- در کل وضعیت غزل امروز را چگونه ارزیابی میکنید؟
هم خوب است و هم بد. خوبیاش در جریانهایی است که ریسک میکند تا چیزی به شعر فارسی بیفزاید. بدیاش در کلیشهنویسیها و سطحینویسیهایی است که بخش بیشتر از فضای ادبی را به خود اختصاص داده است و تریبون هم دارد. شاعرانِ ریسککننده کمتر دیده میشوند و شاید اگر فرصتی برای دیده شدن داشته باشند، جریان شعری تغییر کند. البته این حرفها صرفاً به غزل محدود نمیشود. همه ادبیات ما همین است.
- عرصه غزلپردازی استان را چگونه میبینید و از دید شما شاعری نظیر زندهیاد جلال پور چه نقشی از خود در عرصه غزل امروز ایران بر جای گذاشت؟
بوشهر از دههها پیش جایگاه شاعران و نویسندگان درجهیک بوده است. اغراق نیست اگر بگویم بوشهر یکی از قطبهای ادبیات ایران است. در دوسه دهه گذشته بهلطف زحمات امثال زندهیاد حسین جلالپور غزل در بوشهر بسیار پررنگ شده است. قبلاً غزلخوانها در محدودیتِ بسیار بودهاند و مثلاً در جمعی ۲۰نفره، دوسه غزلسرا بوده و بقیه سپیدسرا؛ ولی حالا اینگونه نیست. حسین جلالپور ارتباطات قوی با شاعران دهه هفتاد داشت و بارها آنها را به استان دعوت میکرد و شاعران جوان را در موقعیتهای جذاب گفتوگوی هنری با آنها قرار میداد.
این کار، کار بزرگ و ارزشمندی بود. ازطرفِ دیگر، خود جلالپور، علاوهبر سطح علمی بالا، از شاعران خاصنویس و ریسککننده غزل بود که شاعران بسیاری را نیز با غزل دوست و همراه کرد. روحش غرق در نور و آرامش. نبودنش فقدان بزرگی برای غزل ایران است.
منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=157887