کد خبر : 167549       تاریخ : 1403/01/20 11:27:33
آیین

آیین "گره گشو" در کنگان به روایت حسین ایزدجو + تصویر

من مراسم "گره گشو" را خیلی دوست دارم و امیدوارم که هر سال بتوانم در این مراسم حاضر باشم‌.

من "حسین ایزد جو" ۱۰ ساله هستم و در "بندر بوشهر" زندگی می کنم.این جا در طول سال جشن ها و مراسم سنتی مختلفی برگزار می شود که یکی از آنها مراسم  "گره گشو" در نیمه ی اول ماه مبارک  رمضان هم زمان با ولادت امام حسن (ع) است.

مادرم همیشه خاطراتی که از این مراسم در دوران کودکی اش داشت را برایم تعریف می کرد و من دوست داشتم آن را از نزدیک تجربه کنم.

    

امسال "احمدرضا" پسر دایی ام که یک سال از من کوچک تر است، دعوت کرد که به شهرشان "کنگان" بروم. به همراه مادر، خواهر و خاله ام به کنگان رفتیم.

روز مراسم به بچه ها گفتند: ظهر یا عصر می روید تا هنگام غروب برگردید. پوشش تان هم در این مراسم، دشداشه است.

من و احمدرضا، دشداشه نداشتیم. یوسف پسر همسایه که یک برادر کوچک به نام ابراهیم داشت، برای ما دشداشه آورد و بر تن کردیم.

زن دایی هم برای ما کیسه هایی دوخته بود که "گره گشو" روی شان گلدوزی شده بود.

کیسه ها را برای جمع آوری هدایا در دست گرفتیم. پسرها دشداشه های رنگی بر تن داشتند و پوشش دخترها لباس و سربند سنتی بود و دست و پاها را طرح حنا زده بودند.

"فاطمه" دختر یکی از همسایه ها هم برای خواهرم "مریم ناز" طرح حنا زد.

  

دسته دسته در خانه ها را می زدیم و خانم ها با زنبیل می آمدند و به ما خوردنی می دادند. ما هم پس از تشکر و گفتن جمله ی "خدا بچه تان را نگه دارد" به راه مان ادامه می دادیم.

در راه خیلی تشنه شده بودیم. به یک سوپر مارکت بزرگ رفتیم. صاحب مغازه گفت: چه می خواهید بردارید؟ گفتیم: تشنه ایم، فقط آب. او هم با لبخند به ما چند بطری آب معدنی داد و راهی شدیم.

به مغازه ی بعدی که یک میوه فروشی بود، رفتیم. صاحب مغازه گفت: نفری یک میوه بردارید، یا سیب یا نارنگی. ما هم هر کدام یک میوه برداشتیم. سپس در کوچه یی، در یک خانه را زدیم. پسری جوان آمد و گفت: من خوردنی ندارم، اما به ما نفری ۲۰۰۰ تومان هدیه داد.

  

در کوچه ی بعدی، خانه یی بزرگ و زیبا بود و صاحب خانه تا ما را دید، همه را به داخل خانه اش برد و حسابی از ما پذیرایی کرد.

در مسیر علاوه بر ما بچه ها، آدم های پیر و جوان هم گره گشو جمع می کردند که برای من در اولین تجربه ام بسیار جالب بود. هنگام غروب به خانه برگشتیم.

خواهرم مریم ناز نتوانست همراه ما بیاید، اما زن دایی ام او را با خود به سمت خانه ی همسایه ها برده بود و آنها هم کلی به او هدیه و خوراکی داده بودند که البته در نهایت همه شان به من رسید!

  

من مراسم "گره گشو" را خیلی دوست دارم و امیدوارم که هر سال بتوانم در این مراسم حاضر باشم‌.

مادرم می گوید این مراسم در "هلیله" هم برپاست.

کاش در محله ی ما هم این مراسم برگزار شود تا برای بچه ها خاطراتی شیرین به جا بگذارد.

تصاویر بیشتر از آیین "گره گشو"را ببینید

  

  

  


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=167549

نظـــرات شمـــا