
در محل پيچيده بود مسافري آمده. بچههاي دبستان از آمدن مسافر بيشتر از هر كس ديگر خوشحال بودند. روي سرسره بود كه مرد چمدان به دست او را نگاه مي كرد. اگر مرد زمان كمتري ايستاده بود با عجله سر مي خورد و مي دويد تا با سرعت به مادرش برسد و بگويد:
1403/09/27
