کد خبر : 107888       تاریخ : 1397/12/27 10:26:21
آرزو می کنم از در خداوند، که به فرزندانم هم همسری بدهد، همانند پدرشان

آرزو می کنم از در خداوند، که به فرزندانم هم همسری بدهد، همانند پدرشان

دعای سرکارخانم دکتر مریم پرهیزکاری، به همسر نخبه و بزرگش چنین بود:« آرزو می کنم از در خداوند، که به فرزندانم هم همسری بدهد، همانند پدرشان.»

اسکندر احمدنیا- شاعر و نویسنده

بعد از غروب هفدهم اسفندماه جاری دو اتفاق مبارک در سالن تازه رونمایی شده ی ارشاد اسلامی صورت پذیرفت، یکی تجلیل از دکترخواجه، از اساتید پرسابقه وفرهیخته ی بوشهری به عنوان چهره ی ماندگار استان و دکترعباس عاشوری نژاد که بیش ازسی سال است که در بوشهرزندگی پرثمری دارد. دکترعاشورنژاد در این مدت می شود گفت که نه تنها در عرصه ی تدریس، بلکه در برخورد با  اقشار گوناگون این  شهر و حتی به سبب اداره ی انجمن حافظ  شاعر کهکشانی ایران و فارسی زبانان جهان، محبوب خاص و عام این شهر و استان است، انسانی که به عنوان شهروند افتخاری مورد تجلیل قرارگرفت،که به  نظر اکثریت مردم جا داشت که این مرد بزرگ، به عنوان چهره ی ماندگار معرفی می شد، این خبر خوب را همه شنیده اند، اما آنچه بسیاری از جمله نگارنده را تحت تاثیر قرارداد  و تبدیل به خاطره ای  ماندگار شد، تجلیل همسر بزرگوار شان سرکارخانم دکتر پرهیزکاری بود، از همسر نامدار و دوست داشتنی‌اش.

این خانم فرهیخته که خود نیز از بزرگان و مدرسان در سطح دانشگاه های بوشهر است به شکلی  تعلیمی و عاطفی، چنان محبوب دلپذیر و شریک زندگی خود را وصف نمود که جمعیت حاضر را سکوتی احترامانه و نجیب فرو برد، زیباترین بخش این تعاریف واقعی، بیان آرزویی بود که دعاگونه خانم دکتر از درگاه خالق یکتا، روانه ی جان های مخاطبینی نمود که غرق در زیبایی آفرینی کلام او بودند، با وجود اینکه این نشست زیبا هم با تاخیر شروع شد و هم دیر پایان یافت هرکسی را که از کنارم عبور می کرد و خارج از نشست می شد از این اتفاق انسانی زمزمه هایی داشت با آرزوی موفقیت به آقای دکتر عاشوری نژاد و خانواده بزرگشان آرزوی ظهور بیشتر چنین فرهیختگانی که در عرصه دیار ما کم هم نیستند از خداوند آفریننده مسألت دارم.

و اما آرزوی دعا گونه ی، سرکارخانم دکتر مریم پرهیزکاری درپایان سخنان، دعای ایشان از همسر نخبه و بزرگش چنین بود:« آرزو می کنم از در خداوند، که به فرزندانم هم همسری بدهد، همانند پدرشان.»


هیچ بهشتی
صداقتش مثل تو
نیست
که هر صبحِ هر فرصت
به دیدن تو
می آیم
نارنج های تو
استخوان نوشیده اند
که بوی آبلیموی خاییز را
زنده می کنند
و دست بسته ی چوپانی را
که سگش مجنون شبگردی گرگها
شده است
برای خوردن یک فالوده ی سه ریالی
در کافه ی (حیدرک)
باز
و بازِ روی همین زمین
و راستی بی تعجب
قبول کن
آب لیمو و فالوده
چه حالی می دهد
وقتی ک نوشش کرده ای
در کاسه ای چینی
با قاشقی براق
و گرمت نخواهد شد
در آفتابی
که می دود
بر سر و کولت
حتا در شب بوشهر

 


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=107888

نظـــرات شمـــا