عباس عاشوری نژاد- عضو هیات علمی دانشگاه آزادی اسلامی واحدبوشهر هیات تحریریه هفته نامه پیغام
شاید بزرگ ترین مساله ی انسانِ معاصر این باشد که چرا با وجود این که این همه در مجامع علمی و عمومی از "انسانیت" تقدیر می شود و رفتارهای انسانی مثل مهربانی و دوستی و محبت مورد ستایش قرار می گیرد، هر روز شاهد فجایعِ انسانی بیشتری هستیم!؟
مساله بغرنج تر این است که بسیاری از این فجایع توسط مردمان عادی صورت می گیرد!؟ یعنی همین مردمانی که خودشان به اشکال مختلف، رفتارهای انسانی را ستایش می کنند!؟
مساله، بسیار عجیب تر و حیرت انگیزتر می شود، آن گاه که مشاهده می کنیم: بسیاری از این جنایات انسانی از گذشته های دور تا به همین امروز توسط بسیاری از مبلّغان اصلیِ انسانیت و مهربانی و عطوفت یعنی روحانیون و معلمان اخلاق و الهیّات، صورت گرفته و می گیرد!؟
بی تردید پاسخ به چرایی این مساله ی اساسی، مستلزم مطالعات عمیق تاریخی، جامعه شناختی، روانشناسی، انسان شناسی، اقتصاد و دیگر علومِ مرتبط با زندگی انسان است. در این میان علم روانشناسی که مبتنی بر روش تحقیقِ تجربی و علوم آزمایشگاهی است - به خصوص طی نیم قرن اخیر- افق های روشنی را بر روی این مساله ی تاریک، گشوده است. یکی از تحقیقات مهم در پاسخ به این مساله اساسی، "آزمایش میلگرام " است.
این آزمایش برای سنجش میزان اطاعتِ اشخاص از "اتوریته / قدرت" در انجام کارهایی مغایر با وجدان شخصی افراد بود که به ابتکار "استنلی میلگرام/ Stanly Milgram صورت گرفت. نتایج این آزمایش برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ در یک مجله روانشناسی چاپ شد، و بعداً با جزئیات بیشتر در کتابی با عنوان اطاعت از اتوریته: مشاهدهای تجربی در سال ۱۹۷۷ به چاپ رسید.
این آزمایش در ژوئیه سال ۱۹۶۱ و درست سه ماه بعد از شروع دادگاه "آدولف آیشمان"، سرهنگ نازی، به انجام رسید. میلگرام آزمایشش را جهت پاسخ به این سؤال بغرنج طراحی کرده بود که آیا آیشمان و میلیونها آلمانی دیگر که مسبب "هولوکاست" بودند همگی گناهکار بودهاند یا این که شهروندان عادی تنها از دستورها پیروی میکردند؟
نحوه انجام آزمایش این طور بود: به کسانی که داوطلب آزمایش بودند، گفته میشد که هدف از آزمایش، تحقیق در مورد حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است و اینکه آیا شوک الکتریکی باعث بهبود یادگیری میشود یا نه؟
به داوطلبان چیزی در مورد هدف واقعی آزمایش گفته نمیشد. آزمایش با یک قرعهکشی ساختگی میان شخص داوطلب و شخص دیگری که در واقع همدست محقق بود ولی خود را داوطلب جا میزد، شروع میشد. از داوطلب خواسته میشد که از میان دو ورقه کاغذ یکی را انتخاب کند تا نقش او (معلم/یادگیرنده) در آزمایش مشخص شود.
از آنجایی که روی هر دو ورقه نوشته بود «معلم»، همدست محقق همیشه ادعا میکرد که روی ورقش «یادگیرنده» نوشته شده، و بدین ترتیب همیشه داوطلب «معلم» انتخاب میشد. سپس لباس سفید آزمایشگاه را به تن داوطلب میپوشاندند و داوطلب به اتاقی برده میشد که در آن فردی حضور داشت که خود را دانشمند محقق طرح جا میزد، در اتاق دیگری که با یک دیوار حائل از آنها جدا میشد، یادگیرنده بود که تظاهر میشد، شخصی است که آزمایشهای مربوط به یادگیری بر روی او در حال انجام است.
در برخی از صورتهای آزمایش شخص یادگیرنده قبل از جدا شدن به داوطلب میگفت که بیماری قلبی دارد. نحوه انجام آزمایش اینگونه بود که معلم یک سری کلمات جفتی را از روی کاغذ میخواند، مثلاً: کاغذ- نردبان، دکمه- موز، هوا- تلفن. سپس معلم حافظه یادگیرنده را با گفتن کلمه نخست هر جفت کلمه آزمایش میکرد و از یادگیرنده میخواست که از بین ۴ گزینه، جفت صحیح را انتخاب کند. مثلاً بعد از شنیدن کلمه کاغذ، باید میگفت: نردبان. معلم به یادگیرنده اعلام میکند که در مقابلِ هر پاسخِ غلط، یادگیرنده را با شوک الکتریکی جریمه خواهد کرد و شدتِ این شوک هر بار بیشتر از بارِ قبل خواهد بود. در شوکِ ۱۸۰ ولتی، یادگیرنده فریاد میکشد: «من دیگر نمیتوانم درد را تحمل کنم» و در شوک الکتریکی ۲۷۰ ولتی، عکسالعملِ شاگرد تنها یک جیغ وحشتناک است. با بالا رفتن میزان شوک، یادگیرنده به دیوار حایل میکوبد و التماس میکند که بیماری قلبی دارم و به او شوک وارد نکند. البته در واقع این شوکها وارد نمیشد، اما معلم از آن خبر نداشت و صدای جیغ و فریاد در واقع ضبط شده بودند. اگر معلم از دادن شوک خودداری میکرد پژوهنده (پروفسورِ روانشناسی) او را به ادامه شکنجه ترغیب میکرد.
نتایج: پرسش به دنبال این پاسخ بود که چند درصدِ افراد حاضرند در چنین آزمایشی در نقشِ معلّم به افراد شوکِ مرگبارِ ۴۵۰ ولت بدهند؟ میلگرام (۱۹۷۴) دریافت که همه افراد امکان اینکه شخصاً حاضر به انجام چنین کاری بشوند را رد میکنند.
پیش از انجام آزمایش، میلگرام از ۱۴ دانشجوی سال آخر روانشناسی دانشگاه ییل برای پیشبینی رفتار ۱۰۰ معلّم فرضی نظر خواهی کرد. همه پاسخدهندگانِ به نظر سنجی، باور داشتند که تنها درصد خیلی کمی از معلّمان (با رنج بین ۳ از صد و با میانگین ۱٫۲) آمادگی اعمال بیشترین شوک ممکن را دارند. همچنین میلگرام بهطور غیررسمی ازهمکاران خود هم نظرسنجی به عمل آورد و به این نتیجه رسید که آن ها نیز، چنین باور دارند که تعداد بسیار کمی حاضر به گذشتن از مرز شوک های بسیار قوی میباشند. میلگرام همچنین از ۴۰ روانپزشک یک مدرسه پزشکی نظرسنجی به عمل آورد و آنها باور داشتند که با اِعمال شوک دهم، وقتی که شخص شوک گیرنده درخواست رهایی میکند، بیشتر افراد آزمایش را متوقف میکنند. آنها پیشبینی کردند در شوک ۳۰۰ ولتی وقتی شخص شوک گیرنده از پاسخ دادن خودداری میکند تنها ۳٫۷۳ درصد از افراد ادامه خواهند داد و آنها باور داشتند که «تنها کمی بیش از یک دهم درصد از افراد بالاترین شوک را اِعمال خواهند کرد.»
جالب است که روانپزشکانِ یک مرکز پزشکی مشهور نیز پیش بینی کردند که تنها ۱ نفر در هر ۱۰۰۰ نفر حاضر به دادن شوکِ ۴۵۰ ولتی خواهد بود.
امّا در حقیقت در نخستین سری از آزمایشهای میلگرام، ۶۵ درصداز شرکت کنندگان حاضر شدند به دیگران شوک ۴۵۰ ولتی وارد کنند. با اینکه داوطلبها شدیداً مضطرب شده بودند، ولی نمیتوانستند که اتوریته و مقام علمی پژوهنده (پروفسورِ روانشناسی) را رد کنند. اندکی از افراد از اعمال درد لذّت هم میبردند، و با علاقه آن را انجام میدادند.*
** ویکی پدیا، تاریخ دسترسی 1402/6/5 و برای اطلاع بیشتر. رک: آیزنک، مایکل، مبانی شناخت انسان، ترجمه ب. کوشا و میلگرام، استنلی(1389): اطاعت از اتوریته، ترجمه مهران پاینده و عباس خداقلی، تهران: نشر اختران و آرونسون، الیوت(۱۳۸۶): روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکر کن، تهران: انتشارات رشد.
منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=157948