کد خبر : 173222       تاریخ : 1403/06/07 10:05:14
پرهام رفت ....
در سوگ دوست هنرمندم پرهام هوشمند و ابراز همدردی با سوگوارانش

پرهام رفت ....

پرهام رفت تا از باغ بهشت برایمان تصویرهای نابی بفرستد و از زلالی آبشارها  مشتی آب به صورتش بپاشد و در خنکای نسیم فردوس برین  قدری دراز بکشد و ما بیقرار از دوری اش،باید در تابستانی گرم‌تر از هر سال بر شانه های رودی خروشان، تابوتش را تا دریاها بدرقه کنیم.

 سید مرتضی کراماتی

پرهام رفت تا از باغ بهشت برایمان تصویرهای نابی بفرستد و از زلالی آبشارها  مشتی آب به صورتش بپاشد و در خنکای نسیم فردوس برین  قدری دراز بکشد و ما بیقرار از دوری اش،باید در تابستانی گرم‌تر از هر سال بر شانه های رودی خروشان، تابوتش را تا دریاها بدرقه کنیم.

  

«پرویز» را نمی دانم با کدامین شروه ی پدرش، خود را تسکین می دهد. شاید بخواند:

دوتا بلبل ز رست من رها شد

یکی مشکل یکی مشکل گشا شد

یکی بر بر شاخه ی گل کرده ماوا

یکی با موج دریا آشنا شد

«پروین» البته مشتاقانه، آغوشش را باز کرده تا پسر دومش را پذیرا باشد.

«شیما» با گشتی در سرگردانی در قاب خیره کننده ی فراق، با لالایی قصه ی مردی که دیگر نمی آید، فرزندانش را نوازش می کند.

«علی هوشمند» دوباره می سوزد و زمزمه می کند:

کوچه خاموش کوچه دلتنگ است

کوچه آواری از گل و سنگ است

کوچه آن کوچه ی قدیمی نیست

کوچه با درد و داغ همرنگ است

و کوچه پسکوچه های بندر دیّر،سوگوار هنرمندی است که هر روز رد گام هایش اعجازهای خدا را در پس کرانه های شرجی و شور با دوربینی به نام عکس و مکث، به دنیا مخابره می کرد و قلبی که به شوق جنوب و جنوبی ها می طپید، در شمال آرزوها  از کار ایستاد و ما در ایستگاه زمان هر روز باید در فراقی بسوزیم و با دردها بسازیم.

                    

  


  منبع: پایگاه خبری تحلیلی پیغام
       لینک مستقیم   :   http://peigham.ir/shownews.aspx?id=173222

نظـــرات شمـــا