مسعودساکی
بیتردید یکی ازکلیدیترین مفاهیم در اندیشه سیاسی سید جواد طباطبایی سنت ایرانشهری است که بر خلاف تصور عموم و کسانی که آشنایی دقیقی با دستگاه فکری سید جواد طباطبایی ندارند مطلقاً مفهومی شوونیستی نیست بلکه یک نظام ارزشی خاص در تاریخ اندیشه سیاسی ایران و از ارکان اصلی آن است در حالی که برخی به دلیل عدم آگاهی از این مفهوم آن را وجهی از ناسیونالیسم افراطی تلقی میکنند که پتانسیل شکل دادن به تبعیض علیه اقوام و مذاهب را دارد.
اندیشه ایرانشهری بخشی از اندیشه دوران قدیم در ایران، شامل ایران باستان و ایران دوران اسلامی میشود. همانطور که در تاریخ اندیشه اروپا یک دوران قدیم وجود دارد، که از یونان باستان تا پایان قرون وسطا را در بر میگیرد یعنی زمانی که انقلاب دکارتی در قلمرو فلسفه انسان را از قیمومیت طبیعت، پادشاه و کلیسا رها می کند در حوزه تمدنی ایران هم این دوران قدیم بخشی مهم از تاریخ اندیشه را در بر میگیرد. برهه ای از تاریخ که به دو دوره ایران باستان و دوره ایران اسلامی تقسیم میشود در دوران ایران باستان اندیشه سیاسی مبتنی بر پادشاهی آرمانی و فر ایزدی بود. گونهای از حکمرانی که مبتنی بر فلسفه نبود اما بنای اندیشهای خردگرا و اساطیری بود که با تکیه بر مفاهیمی مانند قانون به عنوان یک نیرو و نظم آسمانی و الهی که بر جهان هستی حاکم است و نیز عدالت که یکی دیگر از اصول بنیادین در اندیشه پادشاهی آرمانی بود شکل گرفته بود. اصولی که عامل محدود شدن قدرت پادشاه و مانع خودکامگی میشدند. اما حمله اسلام دوره متفاوتی از اندیشه را در دوران قدیم رقم میزند که در نهایت مبنای نظری دوران قدیم را با توجه به توضیحات که داده میشود دچار تغییرات بنیادین نمیکند و مبنای نظری بر همان سیاق باقی میماند و تنها تغییراتی در کارکرد با توجه به مقتضیات ایجاد می شود. در دوران اسلامی سه وجه اندیشه شامل؛
فلسفه اسلامی: که در واقع بر پایه مقدمات فلسفه یونانی شکل گرفته بود (مانند السیاسة المدنیه یا تحصیل السعادت از آثار فارابی)
سنت اسلامی:(مبتنی بر نص شریعت نامه ها)
اندیشه ایرانشهری: که استمرار اندیشه سیاسی ایران باستان( مبتی بر نص سیاست نامه) بوده که بر نظام اندیشه سیاسی دوره اسلامی ثاثیر می گذارند.
اما نهایتاً اندیشه ایرانشهری در قالب سیاستنامهها خود را به عنوان وجه اصلی اندیشه و خصوصاً اندیشه سیاسی در دوران اسلامی تثبیت میکند و دو وجه دیگر را در خود ممزوج میکند. به این ترتیب که یکی از ملزومات اندیشه سیاسی ایجاد یک راهکار منسجم برای کسب جایگاه سلطان یا خلیفه بود که به عنوان مثال در مکتوبات ابن وطیع و یا ابوالحسن ماوردی که معتبرترین شریعتنامهها را به رشته تالیف درآوردند راهکار معین و مشخصی که تنش را برای کسب جایگاه خلیفه کاهش دهد، ارائه نمی دهند و این ناکارآمدی و ناتوانی برای پاسخ به مسائل در دیگر امور نیز صادق است. بنابراین این صورت از اندیشه در ایران جایگاهی در خور نیافت و در نهایت به صورت بخشی از اندیشه ایرانشهری در می آید و نه یک صورت مستقل از یک اندیشه سیاسی منسجم که توان پاسخ به پرسشهای زمانه را در خود داشته باشد. شق دیگر از اندیشه سیاسی در دوره اسلامی اندیشه مبتنی بر فلسفه سیاسی اسلامی بود که این صورت از اندیشه سیاسی را فارابی با بسط فلسفه یونانی در ساحت جامعه اسلامی بنیاد نهاد. در این وجه از اندیشه سیاسی موضوع بحث مناسبات قدرت بر اساس مقدمات فلسفی است فارابی در فلسفه اسلامی، مناسبات مدنی را مطرح می کند که جایگاه انسان را در مدینه فاضله آکنده از نیکیها مشخص میکند به این ترتیب که رئیس اول (پادشاه) که عقل فعال در آن حلول پیدا کرده با ایجاد مدینه فاضله جایگاه انسان را در این مدینه مشخص میکند و موجب سعادت انسان میشود اما به این دلیل که این صورت از اندیشه بعد از فارابی به شکلی مستمر ادامه پیدا نمیکند اثرگذاری آن محدود میشود و مجال ظهور در عرصه سیاسی را آنچنان که قابل اعتنا باشد پیدا نمیکند.
اما مهمترین وجه اندیشه که به واسطه تجربه عملی در دوره ایران باستان توانست با انتقال این تجربیات به دوره اسلامی سیطره خود را بر ساحت سایر صورتهای اندیشه تثبیت کند اندیشه ایرانشهری بود که بر پایه سیاستنامهها به عنوان نص مشخص اندیشه ایرانشهری منشا تحولات می شود.
در این سیاستنامهها مسئله مناسبات قدرت سیاسی به شکلی مستقل از مناسبات فلسفی مورد توجه قرار میگیرد سیاستنامهها در ابتدای امر چگونگی کسب قدرت سیاسی را بررسی میکنند(یعنی همان موردی که مهمترین ضعف شریعت نامه ها بود) و پس از آن به حفظ قدرت سیاسی و چگونگی آن میپردازند و در نهایت اینکه چگونه باید رعیت را وادار به همراهی یا اطاعت کرد.
در سیاست نامه ها یکی از مهمترین چالش های قدرت سیاسی تلاش برای بقای قدرت سیاسی در تعارض دائمی با ضدقدرت مو جود است.
اما اندیشه سیاسی ایرانشهری چگونه به دوره اسلامی راه یافت؟ با توجه به اینکه با حمله اعراب بسیاری از منابع اندیشه ایرانشهری از بین رفتند و نیز این مسئله که هجوم اعراب به ایران باید به چه شکلی برای نخبگان ایرانی درک میشد که ایرانیان امکان پایداری فرهنگی را برای خود هموار کنند، بخشی از نخبگان ایرانی با درک شرایط و توجه به اینکه امکان رویارویی نظامی برای توفق بر مهاجمان از بین رفته بود بهترین راه را برای مقابله با آنان پایداری فرهنگی تصور کردند و با پیوستن به ساختار حکومتی آنان در احیا سنت قدمایی اندیشه سیاسی ایران شهری کوشیدند. به نوعی شاید مراد عبدالحسین زرین کوب از دو قرن سکوت در تطبیق با پایداری ایرانیان در راستای پاسداری از میراث باستانی سنت قدمایی و حکمت موجود در اندیشه سیاسی ایران شهری با حربه هایی غیر از سپر و شمشیر باشد.
یکی از بارزترین چهرهها در این راستا عبدالله بن مفقع بود که با جمع آوری و ترجمه معدود آثار باقیمانده از دوره ایران باستان نقشی بیبدیل در حفظ اندیشه ایرانشهری و انتقال آن به دوره اسلامی دارد که از جمله آنها ترجمه نامه تنسر و یا کارنامه اردشیر بابکان و کلیله و دمنه و نیز تالیف یک رساله با نام رسالة الصحابه است که در واقع ابن مقفع با نوشتن این رساله قصد داشت تا حکمت و سنت قدمایی ایران باستان را در قالب نصایح و اندرزها به سمع خلفای عباسی برساند. البته نباید از یاد برد که زمینه فعالیتهای افرادی مانند ابن مقفع به واسطه نفوذ خاندانهای ایرانی در دستگاه خلافت روی میدهد که از جمله مهمترین آنها بر مکیان و نوبختیان بودند که حضور این خاندانها در دستگاه خلافت نیز خود بخشی از پروسه احیا سنت قدمایی اندیشه سیاسی در ایران بود که از دلایل عمده این اتفاق علاوه بر انگیزه پایداری فرهنگی در میان طبقه نخبگان ایرانی نیاز شدید عباسیان برای بازگرداندن عنصر معنویت به عرصه خلافت بود در شرایطی که شریعتنامهها فاقد انسجام کافی برای پاسخگویی به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان بود خلفای عباسی را محتاج به طبقه نخبگان ایرانی و اندیشه ایرانی میکرد.
در حقیقت یکی از عوامل حل نشدن ایرانیان در فرهنگ عربی همین تداوم پایداری فرهنگی ایرانیان به واسطه کارآمدی اندیشه ایرانشهری در حل مشکلات و مسائل روز جامعه بود که مهاجمان فاقد نظریه منسجم برای پاسخ به آن بودند. در واقع در زمان خلافت عباسیان این پروژه احیاء آغاز می شود و پس از تجربه موفق در دوران عباسیان در دستگاه پادشاهی آل بویه به روند تکاملی خود ادامه میدهد و در پس حمله ترکها خصوصاً سلاجقه که توانستند وحدت سرزمینی ایرانیان را پس از یک دوره از هم گسیختگی بازسازی کنند در واقع نیاز به دانش و تدبیر ایرانیان و نیز سنت قدمایی ایرانی در تدبیر کردن سرزمین واحد بار دیگر پای دیوان سالاران ایرانی را به دربار اقوام مهاجم باز میکند که بارزترین چهره در میان دیوان سالاران این دوره خواجه نظام الملک بود که با درک شرایط زمانه و شناخت روحیه قبیلهای پادشاهان سلجوقی که فاقد فضیلت های شاهانه بودند و همین موضوع باعث می شد توان درک نفس قانونمدارانه شاهی آرمانی را نداشته باشند.
برای ادامه پایداری به سیاست های عمل گرانه متوسل می شود و در همین راستا، از یک سو پادشاه سلجوقی را به افراسیاب بزرگ منتسب میکند و از سوی دیگر قوانین و حکمتهای موجود در اندیشه ایران شهری را برای ارائه به خلیفه متعصب سلجوقی به رنگ و بوی اسلامی مزین میکند اما نباید این واقعیت را پنهان کرد که اوج توفق ایرانیان در احیای اندیشه ایران شهری در دوره ای که به تعبیر استاد سید جواد طباطبایی عصر زرین فرهنگی در ایران دوره اسلامی است به وقوع میپیوندد اما تداوم حضور ترکان در ایران و عوامل دیگر از جمله تسلط عرفان ایرانی بر ساحت اندیشه مانع درک صحیح از مناسبات قدرت و نیز تطابق با مفروضات زمانه در بلند مدت میشود و دورهای از زوال اندیشه سیاسی در ایران را پس از دوره زرین فرهنگی رقم می زند.
منبع:
پایگاه خبری تحلیلی پیغام
لینک مستقیم :
http://peigham.ir/shownews.aspx?id=180072